گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر عاملی
جلد دوم

[سوره آلعمران [ 3]: آیات 110 تا 112




کُنتُم خَیرَ أُمَّۀٍ أُخرِجَت لِلنّاس تَأمُرُونَ بِالمَعرُوف وَ تَنهَونَ عَن المُنکَرِ وَ تُؤمِنُونَ بِاللّه وَ لَو آمَنَ أَهل الکِتاب لَکانَ خَیراً لَهُم مِنهُمُ
المُؤمِنُونَ وَ أَکثَرُهُم الفاسِقُونَ [ 110 ] لَن یَضُرُّوکُم إِلاّ أَذيً وَ إِن یُقاتِلُوکُم یُوَلُّوکُم الَأدبارَ ثُم لا یُنصَرُونَ [ 111 ] ضُرِبَت عَلَیهِم الذِّلَّۀُ أَینَ
ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبل مِنَ اللّه وَ حَبل مِنَ النّاس وَ باؤُ بِغَضَب مِنَ اللّه وَ ضُ رِبَت عَلَیهِم المَسکَنَۀُ ذلِکَ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُونَ بِآیات اللّه وَ
« ادبار » . ناراحتی و ناپسندي « اذي و اذاء » : 652 معنی لغات - یَقتُلُونَ الَأنبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُونَ [ 112 ] -قرآن- 1
از مصدر ثقف با فتح ثا و سکون قاف بمعنی « ثقفوا » . جمع دبر و دبر با ضم دال و سکون و ضم باء بمعنی پشت سر و آخر هر چیز
از مصدر بوأ بفتح « بائوا » . ریسمان، عهد و پیمان، رگهاي بدن « حبل » . چیره شدن و بدست آوردن، و گیر آوردن و دریافتن فراري
باء بمعنی برگشتن، برگرداندن بحق و بگناه اقرار کردن. جهت نزول: ابو الفتوح: عکرمه و مقاتل گفتند: دو نفر از علماي یهود بنام
وهب إبن یهودا و مالک بن ضیف با چند تن از اصحاب پیغمبر که ابی بن کعب و عبد اللّه- مسعود میان آنها بودند، معارضه
نمودند که ما عالم و بهتر از شما هستیم و دین ما بهتر از دین شما است، آیت اول در جواب اینکه گفتگو نازل شد. ترجمه: 110
شما بهترین مردم هستید که مومن بخدا شدهاید و امر بمعروف میکنید و نهی از منکر، و اگر یهود و مسیحیها بمانند شما مؤمن
میشدند بخیر و صلاح خودشان بود، ولی چند نفر از آنها مؤمن هستند و بیشترشان فاسق و بزهکارند. جهت نزول دو آیت 111 و
112 : مجمع: از مقاتل نقل است: چند نفر [ صفحه 166 ] از سران یهود مثل: کعب بن اشرف و ابو یاسر و ابو رافع و عبد اللّه بن
سوریا با چند تن از همکیشان پیشین خود که مسلمان شده بودند مثل عبد اللّه بن سلام و یارانش راه ناسازگاري و ملامت و آزار
پیش گرفتند، اینکه دو آیه براي معرفی و نتایج عمل آنها نازل شد. ترجمه: 111 ایشان زیانی بشما نتانند آرند جز اندك آزاري و
اگر با شما بجنگند میگریزند وزان پس کسی یاريشان نکند. 112 اینان سرکوب خواري بوند بهر کجا گرفتار شوند مگر پیمانی ز
خدا و مردم داشته باشند [که بسرپرستی مسلمانان باشند و جزیه دهند] و بازگشت آنها بخشم خداوندي بود و در فشار بیچارگی
شده چون بنشانههاي توحید کافر میشدند و بناحق پیغمبران را میکشتند از آن روي که نافرمانی کردند و ستم پیشه شدند. سخن
110 طبري: سعید بن جبیر گفت مقصود از اینکه جمله آنهائی هستند که با پیغمبر از مکه بمدینه هجرت « کُنتُم خَیرَ أُمَّۀٍ » : مفسّرین
کردند، ضحّاك گفت: آنهائی هستند از اصحاب پیغمبر که راوي حدیث بودند و مردم را دعوت بحق میکردند و خدا امر کرده
است که مسلمین بدستور آنها رفتار کنند، مجاهد گفته است: کلیّهي اشخاصی هستند که مفید بحال دیگران باشند باین شرط که امر
صفحه 83 از 201
38 ابو الفتوح نوشته: یعنی شما آفریده شدهاید، یا پیدا شدهاید بهترین مردم یا در لوح - بمعروف و نهی از منکر کنند. -قرآن- 15
محفوظ بهترین مردم بودید نزد خداي تعالی. ابو سعید خدري روایت کرد که رسول علیه السّلام گفت: خنک آن را که مرا دید یا
آن را دید که مرا دید، یا آن را دید که او دید کسی را که مرا دید، و هم او روایت کرد که رسول گفت: اصحاب مرا دشنام ندهی
که بآن خداي که جان من بامر او است که اگر یکی از شما چندانکه وزن کوه احد است زر خرج کند آن در نیابد از درجه که
ایشان و نه نیمهي ایشان را هست. و در اخبار و تفاسیر اهل البیت علیهم السّلام چنان است که اینکه آیت خاص است در حق ایشان
110 طبري: یعنی فرمان « تَأمُرُونَ بِالمَعرُوف وَ تَنهَونَ عَن المُنکَرِ » . چون لفظ خیر لایق با پیشوایان [ صفحه 167 ] و امامان است
میکنید بایمان بخدا و پیغمبر و انجام دستورهاي دین و جلوگیري میکنید از شرك و تکذیب پیغمبر و اقدام بآنچه در دین ممنوع
110 مجمع: یعنی عبد اللّه بن سلام و یاران او که از یهود بودند، و نجاشی پادشاه حبشه و « مِنهُم المُؤمِنُونَ » 57- است. -قرآن- 1
110 مجمع: با اینکه یهودي و مسیحیهاي غیر مسلمان کافر بودند « وَ أَکثَرُهُم الفاسِقُونَ » 25- موافقین او که مسیحی بودند. -قرآن- 1
توصیف بفاسق شدهاند براي اینکه در دین خود هم رعایت مقرّرات و احکام را نمیکردند چون در تورات و انجیل پیغمبري
31 و بعضی گفتهاند - حضرت رسول را خوانده بودند و منکر شده بودند پس در دین خود هم متجاوز و فاسق هستند. -قرآن- 1
یعنی: در میان کافران مانند فاسقان در میان گناهکاران هستند، و همانطور که فاسق گناهکاري است بیباك و زشت، اینها هم
- 111 طبري: 1 « إِلّا أَذيً » . کافرانی هستند بیباك و زشتکردار که کفر و انحراف آنها بصورت فحشاء و بزه کاري نمایان است
آزار بزبان، 2- سخنان کفر گفتن مثل خداوندي عزیر و عیسی، 3- اصرار بر کفر و مخالفت، 4- دعوت کردن مسلمین را بدین و
111 مجمع: اینکه جمله اعجاز و اخبار « یُوَلُّوکُم الَأدبارَ ثُم لا یُنصَرُونَ » 15- عقیدهي خود، 5- طعن بر پیغمبر و دین اسلام. -قرآن- 1
48- از غیب است که یهود مدینه و اطراف آن همگی با پیغمبر [ص] معارضه کردند و شکست یافتند و نابود شدند. -قرآن- 1
112 مجمع یعنی: هرگز از خواري رهائی ندارند، چنانکه کشته شدند، یا اسیر شدند، یا اخراج از خانمان و « ضُ رِبَت عَلَیهِم الذِّلَّۀُ »
112 طبري: یعنی آنها پیوسته در ذلّت هستند و در «ِ إِلّا بِحَبل مِنَ اللّه » 33- زندگی شدند، و یا مجبور بپرداخت جزیه شدند. -قرآن- 1
31 [ صفحه 168 ] همه جا گرفتاریشان با پیمان و عهد خدا و مردم است. ابو الفتوح: اینکه استثنا منقطع است زیرا اعتصام - -قرآن- 1
بعهد خدا با خواري و ذلّت مناسب نیست و معنی جمله چنین است: هر کجا باشد و بهر حال که باشند ذلیل و مهین باشند. تفسیر
نیشابوري: همیشه در خواري کشتار و اسارت و غارت گرفتار هستند در هر کجا باشند مگر در موقعی که عهد خدا و مسلمین را
112 ابو الفتوح: گفتهاند «ِ وَ حَبل مِنَ النّاس » . دستاویز خود کنند. فخر: یعنی خلاصی ندارند مگر با پیمانی از جانب خدا و مردم
27 مجمع: مقصود از حبل من النّاس قرار داد و شرایط ذمّه است و - مقصود از کلمهي ناس پیغمبر [ص] است و نایبان او. -قرآن- 1
امان خطّ. فخر: بعضی گفتهاند: حبل اللّه اسلام است و حبل النّاس قرار داد ذمّت و امان است، و بعضی گفتهاند: هر دو بمعنی عهد و
امان است چون عهد مسلمین باذن خداوند است پس هر دو از یک مبدأ است. ولی بهتر اینکه معنی است: امان و پیمان با ذمّی یک
قسمت گرفتن جزیه است که در دین معیّن شده است آن حبل اللّه است و پیمان خدا، و پیمان مردم همان است که بمقتضاي وقت
112 اینکه کلمه در قرآن «ٍ وَ باؤُ بِغَضَب » . واگذار براي امام شده است و آنچه مصلحت بداند با آنها تعهّد و پیمان برقرار میکند
بیمرکز و کرسی همزه باین شکل [باؤا] نوشته شده است، ولی براي اینکه دو حرف همزه و واو جمع نمودار شود با مرکز نوشتیم و
در قرآن چاپ ترکیه و مصر و تفسیر عبده جلو واو الف نوشته نشده است و در پاورقی اینکه تفسیر نوشته است: در نسخه امام الف
20 طبري: معنی اینکه جمله چنین است: خشم خدا را بر خود هموار کردند و با استحقاق بآن برگشتند. - نوشته نبوده است. -قرآن- 1
ابو الفتوح نوشته: باز آمدند بخشم خداي، و اینکه عبارت است از آن که مستحق [ صفحه 169 ] خشم خداي شدند بافعالی که
کردند، و غضب از خداي تعالی ارادهي عقاب باشد بمستحقّش. مجمع: گفتهاند: یعنی مستحق غضب خداوندي شدند. فخر: یعنی:
112 مجمع: ابو مسلم گفت: چون مسکین ذلیل است، اینکه کلمه کنایت از « عَلَیهِم المَسکَنَۀُ » . پایندهي در غضب خداوند هستند
صفحه 84 از 201
25 نشابوري: مقصود از - خواري است، بعضی گفتهاند: مقصود فقر است چون یهود پیوسته خود را فقیر معرّفی میکنند. -قرآن- 1
مسکنت جزیه است و بعضی گفتهاند: یعنی در مملکتها با بیچارگی بسر میبرند و از خود حکومت و استقلال ندارند. تفسیر المیزان
112 ابو الفتوح: « وَ یَقتُلُونَ الَأنبِیاءَ » . طباطبائی: ظاهر مسکنت آن است که شخص راهی بخلاصی و آسایش از گرفتاریها نداشته باشد
بِغَیرِ » 29- با اینکه یهود مدینه پیغمبري نکشته بودند چون راضی بعمل پدران خود بودند بآنها اینکه نسبت داده شده است. -قرآن- 1
112 نشابوري: کلمهي حق در اینکه آیه نکره و بیالف و لام آورده شده است چون کشتن پیغمبران در هیچ آئین و دینی حقّ « حَقٍّ
17 نفحۀ الرّحمن نهاوندي:ّ در کافی و عیاشی نقل شده است - نیست پس در دین خودشان هم بناحق انجام میشده است. -قرآن- 1
- از حضرت امام صادق: که خود نمیکشتند ولی سخن آنها را در همه جا نقل میکردند و مخالفین آنها را میکشتند. سخن ما: 1
در آیات پیش حال مردم در عالم دیگر تقسیم شده بسیاه- روي و سفید روي که دستهي دوّم در رحمت خدا هستند، در اینکه آیه
ممکن است یادآوري و تشویق باشد که براي شما وسیلهي سپید روئی آماده است پس غفلت نکنید و کیمیاي سعادت خود را گم
نکنید. 2- شاید کسی گمان کند: پیروان موسی و عیسی با کتاب و آئین که سالیان دراز [ صفحه 170 ] بر آنها گذشته و ملیونها با
اینکه دین و عقیده بودهاند و رفتهاند و هستند، چگونه ممکن است یک عدّهي کم تازه بعرصه رسیده از آنها بهتر باشد! از جملهي:
تا آخر آیت اوّل ممکن است جواب اینکه اندیشه را بفهمیم که: در مرتبهي اوّل دین اسلام آخرین درجهي تکامل انسان « وَ لَو آمَنَ »
است و آنها هم اگر اینکه را بپذیرند بسعادت میرسند، در مرتبهي دوّم شما که تازه با اینکه دین آشنا شدهاید و بدرستی دل بسته و
سر بفرمان هستید غیر از آنهائی باشید که دوران زیادي را دینشان پشت سر نهاده است و با افکار و عقاید جوربجور رو برو شده
است و الحاد و تردید و شک در دلهاشان پیدا شده است، و در نتیجه عدّهاي با عقیدهي ثابت باقی ماندهاند و بقیه از راه فسق و
3- چون مسلمین آن روز محدود بودند و سر بفرمان و هیچکس از 29- بیباکی در دین خود شاك و منحرف شدهاند. -قرآن- 14
فهمیدهاند که باید غیر مسلمین را نهی کنند، و شاید « تَنهَونَ عَن المُنکَرِ » وظیفهي خود کمترین تخلّفی نمیکرد، شاید آنها از جمله
در انجام اینکه وظیفه مجبور بجنگ بشوند آیات دوّم و سوم دلداري مسلمانان است که هیچ گمان بد نبرید زیرا آنها بقدري کج-
اندیش بودهاند و هستند که همان انحراف بر ایشان کافی است و نتیجهاش دامنگیر شان شده و میشود. اینجا افسانهاي بنظر رسید که
156 در شهر مشهد قدیم کوچههاي بیش از دو متر - مناسب است براي تفریح و اطّلاع آیندگان از زندگی گذشتگان: -قرآن- 129
کم بوده است و روي آنها را هر کس باندازهاي که حق داشت اطاق میساخت بطوري که گاهی راه خانه و کوچه تبدیل به دالان
بسیار دراز و پر پیچ و خم میشد و از تاریکی چند جا در روز بایستی چراغ باشد تا بآخرین منزل برسند، و گاهی بواسطهي خرابی
سقف دالان ستونی در کنار دیوار میزدند، روزي دزدي وارد یکی از خانهها شد و اثاثی برداشت و فرار کرد، فرزند صاحب خانه
پدر خود را خبر کرد و وادار کرد که او را دنبال کنند، او جواب داد: بابا ولش کن که دالان او را بس است، دزد با عجله فرار
میکرده است در [ صفحه 171 ] یکی از پیچهاي دالان که ستونی در کنار دیوار براي حفظ سقف بپا بوده است با دیگري که بمنزل
خود میرفته است برخورد میکند و سرش میشکند و با او میجنگد و فریادشان بلند میشود از خانههاي مجاور چراغ میآورند
دزد با سرشکسته و خونریز با مال دزدیده دستگیر میشود. بصاحبمال خبر میدهند او به فرزندش میگوید: نگفتم بابا دالان او را
وضع عقلی و اجتماعی یهود مدینه اینطور معرّفی شده است که گناهکاري و « ذلِکَ بِما عَصَوا- الخ » بس است! در آخر آیه جملهي
تجاوز آنها براي نابوديشان بس است چنانکه از تاریخ رفتار آنها با پیغمبر [ص] معلوم میشود که از سرسختی و کج- اندیشیشان
42- همین نتایج گرفته شد. -قرآن- 23
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 113 تا 115
لَیسُوا سَواءً مِن أَهل الکِتاب أُمَّۀٌ قائِمَۀٌ یَتلُونَ آیات اللّه آناءَ اللَّیل وَ هُم یَسجُدُونَ [ 113 ] یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ یَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ
صفحه 85 از 201
[ وَ یَنهَونَ عَن المُنکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الخَیرات وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحِینَ [ 114 ] وَ ما یَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَلَن یُکفَرُوه وَ اللّه عَلِیم بِالمُتَّقِینَ [ 115
جمع أنی، به معنی مقداري از روز یا تمام روز، آناء اللّیل و اطراف « آناء » . از لیس بمعنی نیست « لیسوا » : 379 معنی لغات - -قرآن- 1
از مصدر کفر با ضم و کفور با فتح و کفران با ضم بمعنی ناسپاسی و انکار نعمت و احسان. « یکفروا » . النّهار یعنی تمام شبانه روز
جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: إبن عبّاس گفت: چون عبد اللّه بن سلام و دیگر یهودیان با او ایمان آوردند و با کمال علاقهي
بدین بودند دیگر سران یهود که مخالف بودند بمردم میگفتند: اینها که مسلمان شدهاند عدّهاي نادان و بدکار بودند و گر نه
شخص فهمیده و درستکار دین خود را از دست نمیدهد و پی [ صفحه 172 ] هر کسی نمیرود، اینکه آیات براي جواب تبلیغات
آنها نازل شد. مجمع: از عطا نقل است: تنی چند از مسیحیهاي نجران و روم و حبشه در زمان عیسی پیغمبري حضرت محمّد [ص] را
قبول کردند اینکه آیات براي توصیف آنها است. ترجمه: 113 نه برابرند همهي کتابخوانان یهودي و مسیحی چه دستهاي از آنان
مردمی پایدارند بر حق و عدالت و آیات خدا بشب خوانند و سجده کنند و به خدا گرویدهاند. 114 و رستاخیز باور دارند و فرمان
بکار نیک دهند و جلوگیر از زشتی میشوند و شتاب به نیکوکاري کنند و هر کس چنین کند بشمار درستکاران بود. 115 [چه شما
113 طبري: عبد اللّه مسعود « أُمَّۀٌ قائِمَۀٌ » : آدمیان] آنچه خوبی کنید ناسپاسی نبینید. که خداوند داناي پرهیزگاران بود. سخن مفسّرین
گفته است: یعنی اهل کتاب که یهود و مسیحیها هستند با مسلمین مساوي نیستند، ولی بهتر اینکه معنی است: دو دستهي مؤمن و
کافر اهل کتاب در خوبی و بدي مساوي نیستند، قتاده و إبن جریج و إبن عبّاس گفتهاند: قائمۀ، یعنی ثابت بر حق،ّ مجاهد گفته
33 ابو الفتوح: یعنی آنانکه در شب - است: یعنی عادل، ربیع گفته است: یعنی مواظب کتاب خدا و احکام و حدود آن. -قرآن- 15
بپا خیزند براي نماز، و در خبر هست که پیغمبر [ص] بعلی [ع] فرمود: علیک بصلاة اللّیل علیک بصلاة اللّیل یعنی مواظب نماز شب
باش و آن را ترك مکن و اینکه جمله را دو مرتبه مکرّر کرد، و باز فرمود: هر که بشب نماز بسیار بکند بروز رویش سفید باشد.
993 طبري: یعنی از کتاب خدا مواعظ و عبرت و پند میخوانند و مقصود از آناء اللّیل ساعتهاي شب است «ِ تلُونَ آیات اللّه آناءَ اللَّیل
که هنگام «9» چنانکه ربیع و عبد اللّه بن کثیر و قتاده گفتهاند: سدّي گفته است: یعنی وسط شب، عبد اللّه مسعود گفت یعنی عتمۀ
تاریکی شب است و تمام شدن سفیدي روز، چون فقط مسلمین در اینکه وقت نماز میخوانند و یهود و نصاري آن وقت نماز
نمیخوانند، و هم عبد اللّه-که هنگام تاریکی شب است و تمام شدن سفیدي روز، چون فقط مسلمین در اینکه وقت نماز میخوانند
286 [ صفحه 173 ] مسعود گفت: شبی - 43 -پاورقی- 284 - و یهود و نصاري آن وقت نماز نمیخوانند، و هم عبد اللّه- -قرآن- 1
پیغمبر [ص] نزد خانواده و زنان خود بود و هنگام نماز عشاء تشریف نیاورد تا پاسی از شب گذشته که عدّهاي از ما مشغول نماز شد
و عدّهاي باستراحت شدند، آنگاه تشریف آورد و فرمود: کسی غیر از شما مسلمانان در اینکه وقت بنماز و عبادت خدا نمیپردازد،
113 طبري از « وَ هُم یَسجُدُونَ » 396- قرآن- 342 - .« لَیسُوا سَواءً مِن أَهل الکِتاب أُمَّۀٌ قائِمَۀٌ، تا آخر » : در اینکه موقع اینکه آیه نازل شد
بعضی متخصّصین بزبان عرب نقل کرده است: مقصود از سجود نماز است. یعنی در شب قرآن میخوانند و نماز، زیرا اگر مقصود
22 ابو الفتوح: 1- بعضی گفتهاند: - سجده باشد با تلاوت قرآن مناسب نیست چون در سجده و رکوع تلاوت قرآن نیست. -قرآن- 1
مقصود از اینکه آیه نماز نافلهي میان مغرب و عشا است. 2- روایت هشام بن سالم از حضرت صادق [ع] است که دستور نماز غفیله
را فرمود، و در آخر فرمود هر کس اینکه نماز را بخواند هر حاجتی از خدا بخواهد روا خواهد شد. روح البیان: نماز میخوانند،
چون پیغمبر [ص] فرمود: من را منع کردهاند که در رکوع یا سجود قرآن بخوانم و از میان اجزاء نماز نام سجده را آورده است چون
114 طبري: یعنی ایمان دارند بخدا و پاداش قیامت و مردم را به « یُؤمِنُونَ بِاللّه-ِ الخ » . بیش از بقیه آثار خضوع در آن نمایان است
پیروي پیغمبر وادار میکنند و جلوگیر از کفر و انکار پیغمبر میشوند و مانند یهودیان و مسیحیها نیستند که جلوگیر مردم هستند از
114 ابو الفتوح: یعنی از ترس فوت وقت شتاب در انجام «ِ وَ یُسارِعُونَ فِی الخَیرات » 23- دین پیغمبر و عمل بفرمودهي او. -قرآن- 1
34 چنانکه شاعر گفته است: قدّم جمیلا اذا ما شئت تفعله || و لا تؤخّر ففی التأخیر آفات الست تعلم انّ - خیرات میکنند. -قرآن- 1
صفحه 86 از 201
الدّهر ذو غیر || و للمکارم و الاحسان اوقات [ صفحه 174 ] کار نیک را جلوتر انجام بده که اگر بدیر باز گذاري آسیبها جلوگیر
خواهند شد، میدانی که روزگار هر دمی برنگی است پس براي نکوکاري دمی است که باید آن را غنیمت شمرد. و بعضی گفتهاند:
مقصود از اینکه جمله کمال میل و سهولت انجام آن است که تنبلی و حس ناراحتی ندارند، فرق میان سرعت و عجله آن است که
سرعت در شتاب بچیزي است که باید شتاب کرد و کندي در آن زشت است، و عجله تندي است در- آنچه نباید زود انجام شود از
115 ابو الفتوح: حمزه و کسائی و خلف و حفص با یا « و ما تفعلوا من خیر فلن تکفروه » . اینکه جهت یسارعون گفته شده است
خواندهاند و معنی چنین میشود: آن امت که بعبادت مشغول میشوند آنچه کار نیک بکنند پاداشش نابود نمیشود و باقی قراء با تا
خواندهاند و معنی اینکه است: شما، پیغمبر و مسلمین آنچه کار نیک بکنید بکفران و ناسپاسی دچار نخواهید شد، و ابو عمرو هر دو
115 مجمع: اشاره است به اینکه که پاداش عمل نیک ضایع نمیشود چون آنکه از او « عَلِیم بِالمُتَّقِینَ » . قرائت را جایز دانسته است
اینکه انتظار میرود پیوسته عالم است بحال پرهیزگاران و دقیقهاي از او پوشیده نیست، و نیز اشاره است به اینکه که کوچکترین
عمل بینتیجه نخواهد بود، و اینکه بر خلاف عقیدهي آنهائی است که معتقد هستند اعمال زشت موجب میشود اثر نیکیها نابود
27 سخن ما: توجّه دادن افکار است که اسم کتاب و دین و شخصیّتهاي قدیمی شما را گول نزند، شرط کمال و - شود. -قرآن- 1
ممکن است براي « أُولئِکَ مِنَ الصّالِحِینَ » ارزش هر کس عمل نیک او است چه از جهت شخصی چه از جهت اجتماع، و جملهي
تثبیت همین مطلب باشد که شایستگی و صلاح وابسته بعمل خیر است نه بصورت ظاهر و اسم و شهرت، و باز جملهي آخر تأکید
[ 232 [ صفحه 175 - دوباره است که خداوند پرهیزگاران را میشناسد و آنها براي خود و دیگران ارجمندند. -قرآن- 201
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 116 تا 117
إِن الَّذِینَ کَفَرُوا لَن تُغنِیَ عَنهُم أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم مِنَ اللّه شَیئاً وَ أُولئِکَ أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 116 ] مَثَل ما یُنفِقُونَ فِی
هذِه الحَیاةِ الدُّنیا کَمَثَل رِیح فِیها صِرٌّ أَصابَت حَرثَ قَوم ظَلَمُوا أَنفُسَهُم فَأَهلَکَته وَ ما ظَلَمَهُم اللّه وَ لکِن أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ [ 117 ] -قرآن-
کشت و زرع. ترجمه: 116 ولی آن کسان که کافر شدند البتّه سرمایه و « حرث » ، سردي و صدا « صرّ » ، باد « ریح » : 362-1 معنی لغات
فرزندشان جلوگیر آزار خدا از ایشان نباشند و ایشان یاران آتشند که همیشه در آن بمانند. 117 داستان آن سرمایه که اینکه مردم
بزندگی بکار برند داستان آن باد سردي است که بکشتزار مردم بخود ستم کرده [و کشت بد کرده] رسد و آن را نابود کند چه خدا
116 عموم مفسّرین براي ارتباط اینکه « إِن الَّذِینَ کَفَرُوا- تا آخر آیه » : بآنها ستم نکند و خود بخویشتن ستم روا دارند. سخن مفسّرین
آیه بآیات پیش نوشتهاند: چون پی در پی احوال مؤمنین یادآوري میشود و عاقبت کار کافران، اینجا هم پس از نامبردن متّقین
42 فخر: چند مقصود براي کلمهي الّذین نقل کردهاند: 1- إبن عبّاس گفته است - نتیجهي عمل کافران معرّفی شده است. -قرآن- 15
مقصود یهود بنی قریظه و بنی نضیر است چون تمام کوشش و دشمنی آنها براي دلبستگی بسرمایه بود چنانکه در سورهي بقره بآنها
2- مقصود مشرکین قریش است مثل ابو جهل که همیشه بسرمایهي خود 221- خطاب شده [لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا]. -قرآن- 180
افتخار میکرد، در اینکه آیه توجه میدهد به اینکه که سرمایهها جبران کفر و انحراف نمیکند. 3- مقصود أبو سفیان است که در
جنگ بدر و احد مالی فراوان در راه دشمنی [ صفحه 176 ] و شکست پیغمبر [ص] خرج کرد. 4- اشاره است به نتیجهي کار کافران
که میگفتند اگر محمّد در پیشگاه خداوند ارزش میداشت در اینکه فقر و بیچارگی بسر نمیبرد و ما ارزش داریم که داراي مال و
117 طبري: سدّي گفته است: یعنی آنچه کافر میگوید و از او پذیرفته نمیشود مانند زراعتی است، « مَثَل ما یُنفِقُونَ » . سرمایه هستیم
25 یمان گفته است: مراد نفقهي ابو سفیان است و - عدهاي گفتهاند: یعنی آنچه بزبان میگویند و بدل منکر هستند. -قرآن- 1
اصحابش که روز بدر خرج کردند، بر عداوت پیغمبر [ص]، مقاتل گفته است: مقصود رشوهاي است که عوام یهود برؤساء و
احبارشان میدادند براي معارضه. فخر: بعضی گفتهاند مقصود کلیّهي کارهاي کافران است که امید استفادهي از آن در آخرت
صفحه 87 از 201
117 کشف نوشته: هر چه بدست آرند از عشق دنیا، مثل آن چون باد است، گیرندهي باد در دست چه دارد! «ٍ کَمَثَل رِیح » . داشتهاند
19 دردا و دریغا که از آن خاست و نشست || خاکی است مرا بر سر و بادي است بدست - جویندهي دنیا همان دارد -قرآن- 1
سلیمان پیغمبر که با دو دیو و مرغ همه مسخر او بودند، مورچهاي براه وي آمد و گفت: خداي با تو چه کرامت کرده درین جهان،
سلیمان جواب داد که باد مسخر من کرد چنان که میبینی، گفت: یا سلیمان، خبر داري که اینکه چه اشارت است، میگوید: آنچه
117 ابو الفتوح « صرّ » . ترا دادند از اینکه مملکت دنیوي همچون باد است از باد در دست چه حاصل بود! کار ملک دنیا همچنان بود
نوشته: عبد اللّه عبّاس گفت: باد سموم باشد که بحرارت و گرمی مردم و حیوان را بکشد. إبن کیسان گفت: آن را گویند که در آن
117 ابو الفتوح نوشته است: و براي آن « ظَلَمُوا أَنفُسَهُم » . آوازي باشد، و بیشتر مفسّران گفتند [ صفحه 177 ] سرماي سخت است
تخصیص کرد حرث قومی ظالم را تا ابهام نیفکند که خداي تعالی حرث کسی بباد هلاك کند که نا- مستحق باشد، و اگرچه اینکه
23 مجمع: یعنی آنهائی که از گناهکاري بر خود ستم کردند، خدا زراعتشان را نابود - بر سبیل مثل است نه بر وجه تحقیق. -قرآن- 1
کرد براي سزاي گناهشان. فخر: فایدهي همانندي بزراعت ستمکار اینکه است: 1- چنانکه زراعت کافر و ستمکار نابود میشود
عمل اینها هم نابود میشود، لیکن زراعت غیر ستمکار یعنی مسلمان مؤمن اگر در دنیا نابود بشود در عالم دیگر اجر اینکه رنج را
خواهد داشت 2- کشت آنها در زمین و زمان نامناسب بوده است. و ظلم بمعنی انجام چیزي است در غیر موقع مقتضی خود.
تأویلات: مالی را که بکار میبرند براي خواهشهاي نفسانی یا ریا و خودنمائی یا کسب شهرت و افتخار و جانب خدائی را در آن
منظور نمیکنند، باد هواي نفس با سردي نیّتهاي فاسد و برودت اغراض باطل مال و زحمت آنها را تباه میکند همان طور که باد
سرد سموم زراعت مردم ستمکار را نابود میکند. صفیعلیشاه در تفسیر منظوم خود گفته است: هست انفاق خسیسان در امل||
همچو بادي سرد در کشت و عمل در حیات دنیوي انفاقشان || زشت و نابود است چون اخلاقشان یا چو بادي کان زند بر کشتها
||سوزد و از کف رود سر رشتهها کشتهاي ظالمان گردد تباه || از سموم گرم یا سرد و سیاه حافظ هم شاید بآن مثل مور و سلیمان
که از کشف الاسرار نقل شد در غزل خود اشاره داشته است: شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت || فراق یار نه آن میکند
که بتوان گفت [ صفحه 178 ] حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر || کنایتی است که از روزگار هجران گفت غم کهن بمی
سالخورده دفع کنید || که تخم خوشدلی اینکه است پیر دهقان گفت من و مقام رضا بعد از اینکه و شکر رقیب || که دل بدرد تو
خو کرد و ترك درمان گفت گره بباد مزن گرچه بر مراد وزد || که اینکه سخن بمثل مور با سلیمان گفت مزن ز چون و چرا دم
که بندهي مقبل || قبول کرد بجان هر سخن که دهقان گفت بعشوهاي که سپهرت دهد ز راه مرو || ترا که گفت که اینکه زال
ترك دستان گفت بیا و باده بخور ز آنکه پیر میکده دوش || بسی حدیث غفور و رحیم و رحمان گفت که گفت حافظ از
اندیشهي تو آید باز || من اینکه نگفتهام آنکس که گفت بهتان گفت نظیر اینکه مثل قرآن در انجیل لوقا باب دوازدهم از جملهي
16 ببعد دیده میشود، هر کس بخواهد مقایسه کند بآن جا مراجعه نماید. سخن ما: یادآوري شده است و تشبیه که اگر کاري
اساس آن درست نبود نتیجهي آن هم نابود است چنانکه در کارهاي زندگی خود همه روز نظیر آن را میبینید پس کار کج
[ اندیشان و کافران چنین است. [ صفحه 179
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 118 تا 120
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا بِطانَۀً مِن دُونِکُم لا یَألُونَکُم خَبالًا وَدُّوا ما عَنِتُّم قَد بَدَت البَغضاءُ مِن أَفواهِهِم وَ ما تُخفِی صُدُورُهُم أَکبَرُ
قَد بَیَّنّا لَکُم الآیات إِن کُنتُم تَعقِلُونَ [ 118 ] ها أَنتُم أُولاءِ تُحِبُّونَهُم وَ لا یُحِبُّونَکُم وَ تُؤمِنُونَ بِالکِتاب کُلِّه وَ إِذا لَقُوکُم قالُوا آمَنّا وَ إِذا
خَلَوا عَضُّوا عَلَیکُم الَأنامِلَ مِنَ الغَیظِ قُل مُوتُوا بِغَیظِکُم إِن اللّهَ عَلِیم بِذات الصُّدُورِ [ 119 ] إِن تَمسَسکُم حَسَنَۀٌ تَسُؤهُم وَ إِن تُصِبکُم سَیِّئَۀٌ
آستر « بطانۀ » : 692 معنی لغات - یَفرَحُوا بِها وَ إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُ رُّکُم کَیدُهُم شَیئاً إِن اللّهَ بِما یَعمَلُونَ مُحِیطٌ [ 120 ] -قرآن- 1
صفحه 88 از 201
پست در برابر بالا و مرتفع و جلو هر چیز و بمعنی بجز و غیر « دون کم » . لباس، خانواده و رفقاي مخصوص هر کسی، سرّ و راز نهانی
« خبالا » . از مصدر ألو و الوّ بر وزن فعل و فعول با فتح و ضم فاء بمعنی کوتاهی و کندي در کار « یألون کم » . و بمعنی حقیر و ناچیز
از « بدت » . از مصدر عنت بر وزن فعل بفتح عین بمعنی: بکار دشوار گرفتار شدن، سختی دیدن، نابود شدن « عنت تم » . کمی و تباهی
ها حرف تنبیه « ها انتم » . دشمنی سخت « بغضاء » . مصدر بدّو و بداء بر وزن فعول و فعال بمعنی: آشکار شدن، و تجدید رأي شدن
است بمعنی آگاه باشید و انتم ضمیر یعنی شما. جهت نزول: مجمع: بسا میشد که شخص مسلمان با کافران دوست بود بواسطهي
دوستی یا همسایگی یا خویشاوندي یا روابط دیگر، آیت اول براي جلو گیري از اینکه رسم نازل شد. ترجمه: 118 اي مردم بخدا و
پیغمبر گرویده دوستی از غیر گروه خود نگیرید که در نابودي شما میکوشند و رنج شما میخواهند و دشمنیشان از دهانشان [
صفحه 180 ] در سخن نمودار است و آنچه بدل نهان میکنند از آن بیش بود. پس اگر درست بسنجید نشانهها برايتان نمودار
کردیم [تا دوست ز دشمن باز شناسید]. 119 باخبر باشید که شما ایشان را دوست دارید [که مسلمانی آنان خواهید] و آنان شما را
دوست ندارند [چون بدینشان نیستید] با اینکه همهي کتابهاي دینی ایشان باور دارید و چون با شما رو برو شوند گویند مسلمانیم و
در خلوت از خشم شما انگشت بدندان میگزند. اي محمّد باین منافقین بگو: ز خشم خود بمیرید که خدا دانا است بآنچه در دلها
است. 120 [آنان چنان دشمنند] اگر بشما نیکی رسد بدشان آید و اگر بدي بینید شاد شوند. ولی اگر شما شکیبا و پرهیزگار باشید
118 طبري: یعنی دوستی مکنید با منافقین و آنها را در اسرار « بِطانَۀً مِن دُونِکُم » : بدخواهی ایشان بشما زیان ندارد. سخن مفسّرین
40 ابو الفتوح: بطانه آن دوستی باشد که بر احوال پوشیدهي شخص مطّلع باشد مانند - خود جلوتر از مؤمنین قرار ندهید. -قرآن- 15
آستر لباس که جز صاحب لباس دیگري از آن خبر ندارد. روح البیان: از غزّالی نقل است: تا کسی را خوب آزمایش نکنی دوست
خود مگیر و در چند موقع میتوان او را امتحان کرد: 1- در معزولی از مقام 2- در مقام و منصب، 3- بینیازي، 4- فقر، 5- همخانه
شدن، 6- همسفر شدن، 7- طرف معامله و داد و ستد شدن، 8- در سختی از او کمک خواستن پس اگر او اینکه مواقع بمیل تو بود
و از تو بزرگتر بود پدر خود بدان و اگر برابر بود برادر و اگر کوچکتر بود فرزند خود بدان، و اگر غیبتی یا بدرفتاري از چنین کس
118 ابو الفتوح چند معنی نوشته است: « وَدُّوا ما عَنِتُّم » . دیدي سزاي آنرا بخدا واگذار که تلافی آن موجب زیان است و تلف عمر
23 خرمن - -1 آرزو دارند رنج شما را. 2- میخواهند کفر و گمراهی شما را. و اینکه آن مثل است که پارسیان گویند: -قرآن- 1
سوخته، سوخته خواهد خرمن، هر که بآفتی گرفتار باشد و بعیبی آلوده خواهد که همه جهان چو او باشند تا عیب او پوشیده شود
118 ابو الفتوح نوشته: یعنی از بسیاري که در دل « قَد بَدَت البَغضاءُ » . چنانکه مثل است: در مرگ بانبوه [ صفحه 181 ] که جشن باشد
24 هیچکس چیزي پنهان باز نکند الّا بر - دارند طاقت نمیدارند تا نهان دارند. و در کلام امیر المؤمنین علیه السّلام آمد: -قرآن- 1
کنارها و جوانب لسان او پدید آید. ابو- موساي اشعري از جانب عمر حکومتی داشت باو پیغام داد مردي ترسا مذهب در اینجا
است که محاسب و نویسندهي خوبی است. اگر اجازه باشد او را استخدام کنم، عمر جواب داد: مگر اینکه آیه را نخواندهاي: [لا
119 ابو الفتوح چند جهت براي دوستی مسلمین نسبت به آنها نقل کرده « أُولاءِ تُحِبُّونَهُم » 333- تَتَّخِ ذُوا بِطانَۀً تا آخر]. -قرآن- 309
است: 1- بواسطهي خویشاوندي و پیمان و سوگند و همسایگی که با آنها دارید دوستشان میدارید ولی آنها که جهود هستند چون
2- مسلمین از نظر محبّت و نوعدوستی آنها را دوست دارند چون به 25- برخلاف دینشان هستید شما را دوست ندارند. -قرآن- 1
- اسلام دعوت میکنند ولی آنها که میخواهند مسلمین کافر باشند برخلاف مصلحت است پس مسلمانان را دوست نمیدارند. 3
ابو العالیه و مقاتل معنی کردهاند: مسلمین از سخن منافقین که اظهار اسلام میکنند خرسند میشوند و آنها را دوست میدارند،
118 فخر: معنی آن است که: شما «ِ تُؤمِنُونَ بِالکِتاب کُلِّه » . لیکن آنها که در دل منافق و کینهدار هستند مسلمانان را دوست ندارند
بهمهي کتابهاي آنها ایمان دارید با وجود اینکه با شما دشمنی میکنند پس چرا شما با آنها دوست هستید با اینکه آنها بکتاب شما
35- ایمان ندارند! و اینکه سرزنشی است که آنها در عقیدهي باطل خود ثابتتر از شما هستند در عقیدهي درست و حق.ّ -قرآن- 1
صفحه 89 از 201
119 فخر: یعنی روز بروز قوت و شوکت مسلمین که موجب غیظ شما است زیادتر شود تا غیظ شما زیادتر باشد و « مُوتُوا بِغَیظِکُم »
22 حسینی نوشته: [ صفحه 182 ] بمیر اي از حسد پیوسته غمگین || که جز مرگت نخواهد داد - موجب مرگتان گردد. -قرآن- 1
120 مفسّرین چند قرائت نقل کردهاند: 1- نافع و إبن کثیر و ابو عمرو و یعقوب با صداي زیر و کسر ضاد و « لا یَضُرُّکُم » تسکین
2- ضحّاك در قرائت نادر و شاذّ با ضم و صداي جلو ضاد و 17- سکون راء قرائت کردهاند از مصدر ضیر بر وزن فعل. -قرآن- 1
سکون راء قرائت کرده است، از مادهي ضار یضور با واو، و کسائی گفته است از بعضی مردم حجاز میشنیدم که میگفتند: [لا
ینفعنی ذاك و لا یضورنی]. 3- قرائت بقیهي قاریها با ضم ضاد و تشدید راء است. ما: در اینکه آیه همانطور که تفسیر قاضی و عبده
نوشتهاند جلوگیري شده است از دوستی مخالفین که دشمن هستند و منتظر فرصت و گر نه ارتباط با غیر مسلمان بطور کلّی منع
قرآن- - .«10»[ِ نشده است چنانکه در آیات دیگر باین مطلب تصریح شده است مثل [لا یَنهاکُم اللّه عَن الَّذِینَ لَم یُقاتِلُوکُم فِی الدِّین
345 مثنوي شخص لایق دوستی را باین جور توصیف کرده است: رو کسی جو که ترا او هست دوست|| - -342-268 پاورقی- 343
دوست بهر دوست لا شک خیرجو است حارسی از گرگ جستن شرط نیست || جستن از غیر محل ناجستنی است هر که باشد
- همنشین دوستان || هست در گلخن میان بوستان هر که با دشمن نشیند در زمن || هست اندر بوستان در گولخن -قرآن- 55
[ 282 [ صفحه 183 - 242 -قرآن- 268 - -454 قرآن- 202
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 121 تا 129
282 وَ إِذ غَدَوتَ مِن أَهلِکَ تُبَوِّئ المُؤمِنِینَ مَقاعِدَ لِلقِتال وَ اللّه سَمِیع عَلِیم [ 121 ] إِذ هَمَّت طائِفَتانِ - 242 -قرآن- 268 - -قرآن- 202
[ مِنکُم أَن تَفشَلا وَ اللّه وَلِیُّهُما وَ عَلَی اللّه فَلیَتَوَکَّل المُؤمِنُونَ [ 122 ] وَ لَقَد نَصَرَکُم اللّه بِبَدرٍ وَ أَنتُم أَذِلَّۀٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ [ 123
إِذ تَقُول لِلمُؤمِنِینَ أَ لَن یَکفِیَکُم أَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلاثَۀِ آلاف مِنَ المَلائِکَۀِ مُنزَلِینَ [ 124 ] بَلی إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأتُوکُم مِن فَورِهِم
612 وَ ما جَعَلَه اللّه إِلاّ بُشري لَکُم وَ لِتَطمَئِن قُلُوبُکُم بِه وَ مَا - هذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَۀِ آلاف مِنَ المَلائِکَۀِ مُسَوِّمِینَ [ 125 ] -قرآن- 1
النَّصرُ إِلاّ مِن عِندِ اللّه العَزِیزِ الحَکِیم [ 126 ] لِیَقطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَو یَکبِتَهُم فَیَنقَلِبُوا خائِبِینَ [ 127 ] لَیسَ لَکَ مِنَ الَأمرِ شَیءٌ أَو
یَتُوبَ عَلَیهِم أَو یُعَذِّبَهُم فَإِنَّهُم ظالِمُونَ [ 128 ] وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الأَرض یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب مَن یَشاءُ وَ اللّه غَفُورٌ
از مصدر غدوّ بر وزن فعول با ضم فا بمعنی در صبح روانه شدن و رفتن و « غدوت » : 476 معنی لغات - رَحِیم [ 129 ] -قرآن- 1
از مصدر « تفشلا » . از مادهي بوّأ، یعنی بمکانی وارد شد و در جائی جایگزین شد و براي کسی آماده کرد « تبوّي » . دگرگون گشتن
یعنی حال حاضر آنها، هنگام اکنون که هیچ تأخیر در آن نباشد، « فورهم » . فشل بفتح شین بمعنی ترسیدن و سست شدن در جنگ
از فعل سوّم بر وزن فعّل با تشدید عین بمعنی بکاري مکلّف کردن حاکم قرار « مسوّمین » . همانطور که در فارسی میگویند فورا
از مصدر کبت بر وزن فعل بفتح فا بمعنی در کشتی بر زمین « یکبت هم » . دادن، حیوان را بچرا روانه کردن، علامت و نشانهگذاردن
زدن خوار و ذلیل کردن، دگرگون کردن، شکستن و غضبناك کردن. [ صفحه 184 ] جهت نزول: اینکه چند آیه را مختلف نقل
کردهاند، روز جنگ بدر و جنگ احد و جنگ احزاب هر سه نقل شده است. ترجمه: 121 اي پیغمبر [ص] بیاد آر آنگاه که ببامداد
ز خانوادهي خود جدا شدي تا جاي مؤمنان براي جنگ آماده کنی و خدا [بآنچه شود] دانا و بینا بود. 122 آنگاه دو گروه شما بدل
اندیشهي سستی در جنگ کردند با اینکه خدا دوست آنها است و مؤمنین خدا را باید پشتیبان خود بدانند. 123 چنانکه در بدر خوار
بودید و خدا یاريتان کرد پس از خشم او بترسید تا شاید پاس اینکه نعمتها بدانند 124 چه بروزگاري تو اي محمّد بمؤمنان گفتی:
شما را بس نباشد که پروردگارتان به سه هزار فرشتهي ز آسمان رسیده شما را کمک کند! 125 بلکه اگر شکیبا و پرهیزگار باشید
و دشمنتان بزودي بر سرتان آید پروردگارتان بپنجهزار فرشتهي نشانهدار بشما کومک نماید. 126 و خدا اینکه را نکرد جز براي
نوید بشما تا دلهاتان آرام شود چه یاري شما جز از پیشگاه خداي برتر دانا نبود. 127 که پارهاي از گروه کافران از هم جدا کند یا
صفحه 90 از 201
آنها را خوار و بیچاره کند تا ناامید شوند و بجاي خود باز روند. 128 و بر تو اي محمّد از کار مردم گناهی نیست که یا خدا
ببخشدشان و یا آزارشان کند چه همانا ایشان ستمکارانند، 129 و آنچه در آسمانها و زمین است مال خدا است و او هر که را
121 طبري: در دنبالهي آیات پیش گفته شده است: « وَ إِذ غَدَوتَ » : خواهد بیامرزد که آمرزگار است و مهربان. سخن مفسّرین
همانطور که در روز بدر شما را یاري کردیم، باز هم اگر صبر و تقوي پیشه کنید و دوست کافران نباشید حملهي اینکه یهود در شما
کارگر نیست و خدا تقویت کند شما را و گر نه باز گرفتار خواهید شد. چنانکه اگر بخاطر بیاورید در جنگ احد که پیغمبر جاي
32 طبري: اهل تأویل اختلاف کردهاند که مقصود از جملهي: [اذ غدوت] کدام روز است، - مؤمنین را معیّن میکرد. -قرآن- 15
بعضی گفتهاند مقصود روز جنگ احد است چنانکه از مجاهد و قتاده و سدي و إبن عبّاس نقل شده است که: پیغمبر [ص] از
خانهي خود بطرف احد رفت و جاي مردمرا [ صفحه 185 ] معیّن میکرد. و نیز مجاهد گفته است: آن حضرت پیاده باحد رفت.
حسن بصري گفته است: یعنی روز جنگ احزاب که پیغمبر مردم را مرتّب میکرد. مجمع: علاوه بر نامبردگان بالا از حضرت امام
باقر هم نقل شده است که مقصود روز احد است، از مقاتل نقل شده است مقصود روز بدر است. فی ظلال: نقل جنگ احد
نموداري از روش قرآن را در نقل داستان نمودار میکند چون سیاق قرآن نه اینکه است که سرگذشت تاریخی را یکایک دنبال
کند تا به آخر رساند بلکه آنها را نمایش میدهد براي پند و پرورش تا آن حقایق که در پشت پردهي اینکه حوادث پنهان است
آشکار شود و شور دل مردم و خاصیتهاي روانیشان به جلو چشمشان آید و روش آفرینش و مبادي انسانیت را نشان دهد و در نتیه
یک سرگذشت اندوختهاي است از اندیشه و استدلال و استخراج و استنتاج چنانکه میبینیم بیش- آمدي نقل میشود و بمناسبت
حقایقی که در اطراف آن بوده است گفته میشود دو- باره باصل مطلب برمیگردد سپس از درون دلها و نهانی اندیشههاي مردم
121 ابو الفتوح: « مِن أَهلِکَ » . سخن میگوید و چند نوبت آن را بصورتهاي گوناگون از اول بآخر میرساند تا مطلب پایان مییابد
16 روح البیان: مقصود خانهي عایشه است که از آنجا روانه شد و اینکه دلیل است که - گفتند: از خانهي عایشه آمد. -قرآن- 1
عایشه از طیّبات است چون اهل پیغمبر [ص] شمرده شده است و در آیت دیگر گفته شده است: [الطَّیِّبات لِلطَّیِّبِینَ]، مرحوم نهاوندي
121 طبري: از علماي ما بما « تُبَوِّئ المُؤمِنِینَ » 227- در تفسیر نفخۀ الرّحمان مفصّل اینکه ادّعاي او را جواب نوشته است. -قرآن- 196
رسیده است که اعراب روز چهارشنبه باحد وارد شدند و روز جمعهي ماه شوال سال سوّم هجري پیغمبر پس از اداي نماز بر جنازهي
27 [ صفحه 186 ] از جملهي [تبوّء مقاعد] آنست که قبل از - یکنفر از انصار و انجام نماز جمعه روانهي احد شد و مقصود -قرآن- 1
روانه شدن پیغمبر [ص] مشورت کرد و در وضع معارضهي با اعراب با اصحاب خود گفتگو کرد، و نیز علماي ما گفتهاند: چون
پیغمبر شنید که کافران باحد وارد شدهاند فرمود: گاو بخواب دیدم و تعبیر نیک کردم و فال بد نزدم و نیز دیدم که دم شمشیر من
رخنه دارد [بگفتهي ابو الفتوح تعبیر بشکست کردم] و هم دیدم که دست در زرهی محکم فرو میبرم، تعبیر بشهر مدینه کردم که
اگر در اینجا بمانیم و آنها وارد شهر شوند با آنها در اینجا میجنگیم، ولی عدّهاي که در جنگ بدر حاضر نشده بودند و هم آن
عدّهاي که بعد در جنگ احد کشته شدند عرض کردند ما را بجنگ اینکه سگها ببر تا نپندارند که ترسیدیم. عبد اللّه بن ابی سلول
عرض کرد: در اینجا بمان که هر وقت ما براي جنگ بیرون شدهایم شکست دیدهایم و هر که بسر ما آمده است او را شکست
دادهایم، تو آنها را بحال خود بگذار که اگر در اینجا بمانند خود را باختیار در بیابان حبس کردهاند، و اگر وارد شوند مردهاي ما با
آنها رو برو میشوند و زن و بچه از بام بر سرشان میکوبند و اگر هم برگشتند که آنها محروم و ما آسودهایم، لیکن مردم به پیغمبر
اصرار میکردند که بجنگ آنها بروند. پس آن حضرت هم زره پوشید و آمادهي جنگ شد، و مقصود از جملهي: [وَ إِذ غَدَوتَ ...
تُبَوِّئ]ُ همین مشورت و گفتگوي پیغمبر است با مسلمانان و از عبد اللّه مسعود نقل شده است که او [تبوّئ للمؤمنین] با لام قرائت
615 روح البیان: مقصود از اینکه - 599 -قرآن- 604 - کرده است و معنی چنین میشود که براي آنها جا معیّن میکردي. -قرآن- 583
جمله یادآوري است که چون در روز احد تقوي و صبر نداشتید بآن مصیبت گرفتار شدید اکنون هم اگر از دوستی کافران دست بر
صفحه 91 از 201
121 فخر: مقصود از مقاعد جاي نشستن نیست چون «ِ مَقاعِدَ لِلقِتال » . ندارید و صابر و شکیبا نباشید گرفتار حیلهي آنها خواهید شد
در جنگ نمینشینند پس مقصود کلیّهي مکان و جایگاه است، مثل اینکه آیه در وصف جایگاه بهشتیان: [فِی مَقعَدِ صِ دق عِندَ
121 فخر: مقصود اشاره است به اینکه که میشنود آنچه در - «ٌ وَ اللّه سَمِیع عَلِیم » 229- 22 -قرآن- 183 - مَلِیک مُقتَدِرٍ]. -قرآن- 1
31 [ صفحه 187 ] ظاهر با پیغمبر گفتگو میکردند براي رفتن بجنگ و میداند آنچه را منافقین و مردم بد دل با خود - قرآن- 1
میاندیشیدند در سخن گفتن با پیغمبر مثل عبد اللّه بن ابی سلول و منافقین و یا مردم مغرض که براي غنیمت و یا انتقام میخواستند
122 مفسّرین نوشتهاند: مقصود آن است که دو «ِ إِذ هَمَّت طائِفَتان » . بروند بجنگ نه براي اصلاح اجتماع و جلوگیري از شرّ و فساد
قبیله از انصار بنام بنو سلمه و بنو حارثه با پیغمبر براي جنگ باحد رفتند عبد اللّه بن ابی-ّ سلول که منافق بود با سیصد نفر از یاران
خودش احد را ترك کرد و دیگران را هم از جنگ میترساند و وادار میکرد مردم را که برگردند اینکه دو قبیله را از سخنان او
26 مجمع: از حضرت امام باقر و صادق - سستی در دل پیدا شد و لیکن بعزم خود ماندند و سخن او را در گوش نگرفتند. -قرآن- 1
25 اینکه آیه - 122 مجمع: از جابر بن عبد اللّه روایت کردهاند که او گفت: -قرآن- 1 « وَ اللّه وَلِیُّهُما » . [ع] نیز اینکه مطلب نقل است
براي ما نازل شد و هرگز آرزو نکردم که آن روز براي ما سستی نمیبود چون افتخار دوستی خداوند از آن سستی نصیب ما شد.
یعنی در دل آنها افتاد نه آنکه آهنگ چنین کاري داشتند. و باصطلاح هم خطره بود نه هم عزیمت و گر « همّت » : اهل معرفت گفتند
122 روح البیان: « فَلیَتَوَکَّل المُؤمِنُونَ » . نه ستایش بدوستی خدا نمیشدند بلکه ملامت میشدند که خواستند سستی کنند نتوانستند
اینطور جمله اشاره است که مقتضا و نتیجهي ایمان توکّل است اگر توکّل نداشت ایمانش ناقص است و اگر ایمان او ضعیف بود
توکّل ندارد. میگویند چون ابراهیم را در منجنیق گذاشتند جبرئیل از او پرسید چه میخواهی! جواب داد: از تو هیچ، گفت: از خدا
وَ لَقَد » 32 مکن سعدیا دیده بر دست کس || که بخشنده پروردگار است و بس - بخواه، او گفت: علم او مرا بس است. -قرآن- 1
123 طبري: در معنی بدر اختلاف کردهاند بعضی گفتهاند: چون آبی بوده است مال شخصی [بدر] نام، باین اسم « نَصَرَکُم اللّه بِبَدرٍ
39 [ صفحه 188 ] است، ولی مشهور آن است که نام محلّی است. میگویند آنجا متعلّق ببنی غفّار بوده است. - نامیده شده -قرآن- 1
123 ابو الفتوح نوشته است: از علی علیه السّلام روایت کرده- اند که فرمود: ما ببدر حاضر آمدیم در میان ما سواري « وَ أَنتُم أَذِلَّۀٌ »
که اسب داشت نبود. الّا مقداد الاسود، و دیگران یا پیاده بودند یا هر دو مرد یا سه مرد بر شتري بودیم و آن- شب که بر دگر روز
23- کارزار بود همه کس بخفتند، مگر رسول خداي که او در بن درخت خاري ایستاده بود نماز میکرد تا صبح برآمد. -قرآن- 1
فخر: ارتباط اینکه آیه بسابق اینکه است که تسلط مسلمین با کمال ضعف و ناتوانی بر کافران که چند برابر آنها بودند نشانه است بر
اینکه انسان با توکّل بخدا و صبر بمقصود میرسد و نیز تأکید است براي اینکه با صبر و تقوي حیلهي کافران در شما کارگر نخواهد
124 طبري: بعضی گفتهاند: بمسلمانان در جنگ بدر خبر رسید که کرز بن جابر محاربی میخواهد « إِذ تَقُول لِلمُؤمِنِینَ- الخ » . بود
عدّهاي بکومک عربها بفرستد، اینکه خبر بر مسلمانان دشوار آمد براي آسایش خاطر آنها باین جمله پیغمبر با آنها سخن گفت و
دل آنها آرام شد و خبر شکست اعراب بآن مرد رسید نه او بکمک کفّار آمد و نه ملائکه بکمک مسلمین آمدند و عدّهاي گفتهاند
که اینکه وعده براي روز بدر بوده است و انجام شده است چنانکه از مردي از قبیلهي بنی ساعد روایت کردهاند که مالک بن ربیعه
را دیدم پس از آنکه چشمش کور شده بود میگفت: اي کاش چشم هایم میدید و با شما در بدر میبودم و آن درّهاي که ملائکه
29 ابو الفتوح: بعضی مفسّران - از آنجا نمودار شد بشما نشان میدادم که نه دیدهام خطا کرده است و نه تردید دارم. -قرآن- 1
گفتهاند: خدا وعدهي کومک بوسیله ملائکه داده است بشرط صبر و تقوي و چون در احد صبر نکردند کومک نشد و گر نه به آن
بیچارگی گرفتار نمیشدند و در جنگ احزاب رعایت صبر و تقوي را کردند خدا هم ملائکه بمددشان فرستاد. عکرمه و ضحّاك
گفتند: و عدهي مدد کردن بوسیلهي [ صفحه 189 ] پنج هزار ملک براي روز احد بود بشرط صبر و تقوي ولی آنها وفا نکردند و
مدد نرسید و بآن خواري گرفتار شدند. بعضی دیگر گفتند: کومک با سه هزار ملک روز احد بود چون ابو سفیان خواست برگردد
صفحه 92 از 201
گفت تا مدینه را تصرّف نکنم برنمیگردم پیغمبر اینکه را فهمید بعلی فرمود: برو ببین ابو سفیان و دیگر مشرکان در چه کارند اگر
بر اسبان نشسته و شتران را میرانند آهنگ مدینه دارند و گر بر شتر نشستهاند برمیگردند به مکّه و هر چه دیدي بکسی نگو تا من
را ببینی، علی فرمود: من رفتم و دیدم که آنها سوار بر شتران هستند و اسبان را میرانند خوشحال شدم و برگشتم و پیغمبر را خبر
دادم و ما بمدینه روانه شدیم و آنها بمکّه و اینکه آیه نازل شد: [أَ لَن یَکفِیَکُم] یعنی خدا موجب کفایت براي شما فراهم کرد که
124 ابو الفتوح عدّهاي را « منزلین » 732- ایشان را برگرداند ولی اینکه وجه ضعیف است چون خلاف ظاهر است. -قرآن- 711
نامبرده است که [منزّلین] با فتح نون و تشدید و فتح زاء قرائت کردهاند از مصدر تنزیل یعنی بسیار فرو فرستادگان و [منزلین] با
سکون نون و کسر زاء قرائت کردهاند از مصدر انزال یعنی فرود آورندگان یاري براي مؤمنین و باقی قرّاء با سکون نون و فتح زاء
125 بطوریکه در پیش نوشتیم مفسّرین مقصود از اینکه « بَلی إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا- الخ » . قرائت کردهاند بمعنی فرو فرستاده شدگان
جملات را مختلف نوشتهاند در اینکه جمله گفتهاند چون یاري ملائکه مشروط به صبر و تقوي است و آنها شکیبائی نکردند
کومک بآنها نرسید در معنی [مِن فَورِهِم] ابو الفتوح نقل کرده است: گفتهاند: یعنی اگر بفور و عجله آمدند کومک بشما میرسد و
مقصود برگشتن ابو سفیان است براي حمله و چون او برنگشت محتاج بکمک نشدند و معنی دیگر براي [فورهم] یعنی از غضب و
خشم که بر شما دارند اگر باز آمدند آسوده باشید که بشما کومک میکنیم. در اصل آمدن ملک و عدد آن که در آیه سه هزار و
پنج هزار گفته شده است مفسّرین بحث درازي کردهاند. و ابو بکر اصم گفته است یک ملک براي ویران کردن شهر لوط کافی بود
279 [ صفحه 190 ] پس مقصود اطمینان و تقویت دل مسلمین - 35 -قرآن- 263 - اینجا چه احتیاج به پنج هزار بوده است -قرآن- 1
125 طبري: عموم قرّاء کوفه و مدینه با فتح واو « مسوّمین » . بوده است نه حضور ملک، و اشکالات دیگر از اینکه نمونه کردهاند
قرائت کردهاند که اسم مفعول باشد از مصدر تسویم، یعنی خدا آنها را نشانهدار کرده است، و بعضی از قرّاء کوفه و بصره با کسر
واو قرائت کردهاند بصورت اسم فاعل یعنی ملائکه براي خود نشانه و علامت معیّن کرده بودند و اینکه نشانه و علامت را هم
مختلف نقل کردهاند: مثل اینکه پیشانی و یال یا دم اسبهاي خود را زده بودند و مقداري موي گذاشته بودند و مانند زردي رنگ
126 طبري: مجاهد گفت یعنی: « وَ ما جَعَلَه اللّه إِلّا بُشري الخ » . عمّامهشان و یا بقول هشام بن عروه رنگ اسبهاشان ابلق بوده است
ملائکه را وسیلهي خوشحالی و دلگرمی مسلمین قرار داد و گر نه هرگز ملائکه نجنگیدند چه در احد و یا در غیر احد مگر در
جنگ بدر، و نیز طبري در پایان نقل اینکه مطالب. چون حدیث صحیح نداریم که چند ملک بود و چه جور بود و همهي اینها
38 فخر: اینکه - ممکن است باشد و ممکن است نباشد ما درستی و نادرستی آن را بآنهائیکه نقل کردهاند وامیگذاریم. -قرآن- 1
جمله اشاره است که مقصود اصلی اطمینان دل آنها است بظفر و چیره شدن، از اینجهت با لام گفته شده است، یعنی براي اینکه، و
126 ابو الفتوح نوشته است: « وَ مَا النَّصرُ إِلّا- الخ » . منظور خوشحالی آنها هم بوده که اوّل خوشحال شوند بعد دلشان آرام شود
23 مجمع: یعنی نصرت و چیرگی خود را از جانب خدا - نصرت کند گاه بحجّت گاه بمدد فرشتگان و گاه بغلبه و ظفر. -قرآن- 1
بدانید که ملائکه هم به قدرت او است و نیز اشاره است که توکّل وقتی درست است که از هر دستاویز رو گردان شده یک بارگی
21 سدّي گفت: یک رکن و قسمت - 127 ابو الفتوح: یعنی گروهی را هلاك کند از ایشان. -قرآن- 1 « لِیَقطَعَ طَرَفاً » . رو بحق شوند
عمدهي آنها را نابود و ویران کند که کشته شوند [ صفحه 191 ] یا اسیر چنانکه در روز بدر چهل نفر از معروفین مشرکان کشته
شدند و چهل نفر از آنها اسیر شدند. فی ظلال: چگونگی کومک فرشتگان وابسته است بشناختن آنها و چون سرشت آدمی آمادهي
آن نیست توانائی دریافت چگونگی کومک را نیز ندارد و در اینگونه گفتهها از مفاد ظاهر آن نباید بجاي دیگر بیندیشیم چون فکر
127 معانی مختلف نقل « أَو یَکبِتَهُم » . ما محدود بقوانین مخصوص است نمیتوانیم اندیشه و پندار خود را بحدود آنها برسانیم
کردهاند: برو در آورد آنها را یعنی مغلوبشان کند و شکست بدهد آنها را و باسارت گرفتار نماید، و اندوهناك کند و خشمگین
128 مفسّرین در جهت نزول اینکه « لَیسَ لَکَ- الخ » 18- کند، و جگر ایشان را بآتش دشمنی و اندوه و خشم بسوزاند. -قرآن- 1
صفحه 93 از 201
آیه: چون در احد پیغمبر [ص] پیشانی و دندان مبارکش شکست از مردم شکایت میفرمود که من آنها را بسوي خدا میخوانم،
آنها با من چنین میکنند، اینکه آیه نازل شد که کار آنها با تو نیست هر چه میکنند نتیجهاش نزد خدا است که بآنها میرساند، و
بعضی نقل کردهاند که آنحضرت چند تن را نفرین کرد که از مسلمین فراري بودهاند و گفتهاند آنها از کفّار قریش و اعراب بودند.
14 طبري: پیغمبر [ص] پس از رکوع دوّم نماز صبح سر بلند کرد و چند نفر از مسلمین را دعا کرد و چند قبیله را نفرین و - -قرآن- 1
لعنت کرد اینکه آیه نازل شد. در هر صورت میگویند تمام اینکه آیه در برابر شکایت و نفرین آنحضرت نازل شده است. و شیخ
عبده از ابی حازم نقل کرده است که علی آب در سپري آورد تا خون صورت پیغمبر را بشوید حضرت فاطمه نتوانست خون
صورت پدر را متوقّف کند پارهاي حصیر را سوخت و خاکستر آنرا بر زخم گذارد خون بایستاد. مجمع: نقل کردهاند پس از چهار
ماه از جنگ احد در ماه صفر سال چهارم هجري پیغمبر هفتاد نفر از قاریان قرآن را که امیرشان منذر بن عمرو بود براي مردم بئر
معونه فرستاد که بآنها قرآن و آداب دین بیاموزند، عامر بن طفیل همهي آنها را [ صفحه 192 ] کشت. اینکه بر پیغمبر گران آمد و تا
یک ماه آنها را نفرین میکرد اینکه آیه نازل شد و درستتر آن است که آیه در احد نازل شده است چون با سیاق کلام مناسبتر
است. و هم مجمع نقل کرده است: گفتهاند چون پیغمبر دید گوش و بینی و اعضاي حمزه عموي آن حضرت را کفّار قریش
بریدهاند فرمود اگر بر آنها مسلّط شوم سختتر از اینکه تلافی خواهم کرد، اینکه آیه نازل شد. و معنی اینکه بپیغمبر گفته شده است
کار آنها با تو نیست، با اینکه رهبري و مصلحت خواهی و سعادت آنها با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است مقصود آن است
که نتیجهي کار و بیچاره شدن و مورد لعن و نفرین قرار دادن آنها با تو نیست و یا مقصود آن است که در برابر قدرت خداوند
128 فخر: فرّاء و زجّاج در ارتباط « أَو یَتُوبَ عَلَیهِم- تا آخر » . اینکه دعا و گله گذاري و آنچه تو بگفتی تأثیر ندارد و کار تو نیست
تا معنی « او یکبتهم » مربوط و معطوف است بر جملهي « أَو یَتُوبَ عَلَیهِم » : 1- جملهي 24- جملات اینکه آیه دو نظر دارند: -قرآن- 1
چنین باشد: یاري از جانب خدا است به اینکه جور که از گروه مردمان کافر کم میکند یا نابودشان میکند یا میبخشد و توبهشان
مربوط به پیش و بعد نیست و خود معنی جداگانه دارد. -قرآن- « لَیسَ لَکَ مِنَ الَأمرِ » میپذیرد، و یا عذابشان میکند، و جملهي
2- جملهها مربوط به یکدگر هستند و معنی چنین است: کار آنها با تو نیست مگر اینکه خدا توبهشان 324- -38-14 قرآن- 296
بپذیرد و بیامرزد آنها را، آنگاه تو شاد شوي یا آنکه آنها را عذاب کنیم، پس رنج دل تو از آنها آرام شود، و نیز خلاصهي آنچه
امام فخر در معنی اینکه جمله نوشته است: چون توبه بمعنی پشیمانی از کارهاي گذشته و آهنگ خودداري از آن است در آینده و
هر دوي اینها مولود اراده و کراهت هستند، پس معنی یتوب اللّه علیهم آن است که خدا در دل آنها ایجاد میکند موجب توبه را که
پشیمانی از گذشته و ارادهي ترك آینده است. ولی معتزله گفتهاند: یعنی بآنها مهربانی میکند یا توبهي آنها را میپذیرد. ترجمه و
تلخیص کلام کاشانی در تأویلات: چون آدمی خود را بحق و حقیقت [ صفحه 193 ] نیرومند کرد و بروشنائی یقین نورانی نمود،
البتّه سکینه و طمأنینه که آرامش دل و آسایش خیال او باشد او را فرا میگیرد، آنگاه روح بر دل مسلّط میشود و نفس مقهور و
شکست یافته، پس بیخردي و اضطراب که از صفات نفس هستند جاي خود را بصفات روح میدهند که ثبات و وقار باشد، در
اینکه درجهي از تقویت روح است که دل با ملکوت آسمان آشنا میشود و مشتاق بمراتب بالا، و مسلّط بر ما دون و درجات سفلی
میشود و بجائی میرسد که در هنگام غضب و جنبش نفس براي طاعت و رضاي حق یقین و توکّلش او را از اینکه عالم جدا
نموده و بعالم بالا توجّه میدهد و از آن خاصیّت که موجب چیرگی او بر دشمن میشود مدد میگیرد تا موفّق شود و همین است
در احد یعنی که بعد از جنگ بدر || بیشتر گردد شما را شرح صدر فرّ روحانی ز افلاك [«: تفسیر صفی » ] . فرود آمدن ملائکه
شهود || جمله بر ارض حواس آید فرود آخرین رتبه است چون الف از عدد || در زیادي شد مثل در هر سند گفت زان حقّ
خمس آلاف از ملک || میفرستم مر شما را بر کمک تا حواس و قلب یابد فرّ روح || حق گشاید بر دل ابواب فتوح بعد تکمیل
موالید و حواس || گشت از اعدا مجاهد بیهراس نفس دشمن روز میدان قتال || میگریزد سر بزیر و خسته حال جز ولی حقّ
صفحه 94 از 201
بمیدان نبرد || کس نماند چون نشیند دو رو گرد با پیمبر حیدر کرّار ماند || حسن ماند و عشق ماند و یار ماند حسن با عشق است
در معنی یکی || دانی ار سرّ حقیقت اندکی ذرّهاي برجا نماند امتیاز || تا حقیقت باز دانی از مجاز سخن ما: 1- عمدهي مطلب
قابل بحث در اینکه آیات نزول ملائکه و عدّهي آنها است و اگر ما منصفانه دقّت کنیم تصدیق مینمائیم در اینکه آیات تصریح
278 [ صفحه 194 ] و در - قرآن- 249 - « نَ َ ص رَکُم اللّه بِبَدرٍ » نشده است که ملائکه آمدند و کومک کردند، زیرا اوّل گفته شده است
یعنی: تو به آنها میگفتی: « إِذ تَقُول ... أَ لَن یَکفِیَکُم أَن یُمِدَّکُم- تا آخر » : اینجا طریقهي یاري معیّن نشده است. بعد گفته شده است
آیا بس نیست که خدا بسه هزار ملک شما را مدد کند، در اینکه جملهها هم فقط یادآوري شده است که پیغمبر [ص] از مردم
پرسید که کمک سه هزار ملک کافی است یا نه! و یادي از حضور ملائکه در اینجا نیست. بعد از آن براي مرتبهي سوّم جمله
که در اوّل پرسش جملهي اوّل تصدیق « بَلی إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأتُوکُم مِن فَورِهِم هذا یُمدِدکُم- تا آخر » : اینطور شروع شده است
شده است یعنی آنجا پیغمبر [ص] پرسیده است آیا کافی نیست! در اینجا جواب او را داده است بلی کافی است. در دنبالهي اینکه
تصدیق چند شرط افزوده شده است که صبر و تقواي مردم و بازگشت فوري کافران باشد پس از آن گفته شده است که نتیجهي
انجام شرائط آن است که بیش از سه هزار کومک برسد یعنی پنج هزار کومک خواهد رسید و به همین اندازه سخن کوتاه شده و
511 بعلاوه پس از اینکه آیه - 79 -قرآن- 433 - 38 -قرآن- 43 - دیگر یادي از آمدن و کومک کردن ملک نشده است. -قرآن- 25
وَ ما جَعَلَه اللّه إِلّا بُشري لَکُم وَ لِتَطمَئِنَّ » مطلب بصورت دیگر در آمده است که حقیقت ق ّ ض یه را روشن کرده است باین جملهها
ضمیر است و مبهم و « جعله » یعنی خدا قرار نداد آن را مگر خوشخبري براي شما و موجب آسودگی خاطر کههاي « قُلُوبُکُم- تا آخر
معیّن نیست که ضمیر بجاي کمک است یا بجاي وعده کومک یا بجاي مجموع از پرسش پیغمبر [ص] و جواب و وعده است و
تصریح نشده است که کدام چیز وسیلهي بشارت است. و پس از آن گفته شده است: اینها هیچ نیست مگر بشارت و اطمینان نه
وَ مَا النَّصرُ » : آمدن نفرات و چشم پر کردن، بعد اینکه مطلب که حقیقت قضیّه بشارت و دلگرمی است روشنتر شده است باین جمله
یعنی یاري فقطّ از جانب خدا است نه انتظار آمدن ملک و خاطر جمعی از کمک آنها یا چیز دیگر و پس از آن «ِ إِلّا مِن عِندِ- اللّه
یعنی تا قسمتی از آنها را « لِیَقطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ- تا آخر » : در آیت بعد توضیح دیگري باین گفتگوها داده شده است: باین جملهها
764 -قرآن- - 196 -قرآن- 719 - جدا کند و مغلوبشان کند که ناچار شوند و ناامید برگردند، و اینکه جملهها بدرستی -قرآن- 123
1005-969 [ صفحه 195 ] معلوم میکند که مطالب گذشته را توضیح میدهد به اینکه طور که منظور از پرسش پیغمبر [ص] و
تصدیق سؤال او و وعدهي پنج هزار همه براي آن است که شما مطمئن و قوي دل باشید و از آنها کم شود و شکست بیابند، پس
نتیجه چنین شد که دو آیت 124 و 125 یادآوري گذشته است و سؤال پیغمبر [ص] از مردم و جواب و تصدیق به پیغمبر با نوید
بیشتر و بهتر و دو آیت بعد تأکید و توضیح همین گفتگو است و بس، دیگر نه تصریح و نه اشارهاي است بآمدن ملائکه و عملی از
آنها. پس محتاج نشدند برسیدن ملائکه و کومک آنها. 2- در سورهي بقره جزو اوّل آنجا که سجدهي ملائکه بآدم گفته شده است
آنچه راجع بملک مقتضی بود بحث کردیم اینجا هم میگوئیم اصل وجود ملک در نظر مردم دیندار مسلّم است ولی اختلاف در
چگونگی آن است. اینک چند مقدّمه: اوّل شکّی نیست که قدرت خداوند و آفرینش او حدّ و اندازه و آغاز و انجام ندارد و هر چه
را که بسنجیم وابسته و پیدا شده است از یک چیز دیگر که قدرت یکی علّت است و وسیلهي پیدایش و دیگري معلول است و
پدیدهي آن. دوّم: اینکه رابطهي علّت و معلول در موجودات بجائی میرسد که فقطّ وابسته بقدرت خداوندي است و بس و علّت
دیگر براي آن نمیتوان تصوّر کرد. چنانکه میگویند پیدایش گیاه بطور کلّی از باران و تابش آفتاب است بغیر از هزاران موجبات
دیگر که ما بآن پی نبردهایم علّت باران تابش خورشید و تبخیر رطوبتهاي زمین و آبهاي دریاها است پیدایش دریاها بواسطهي
قطعهي جدا شدهاي از خورشید است که بنیروي جاذبهي خورشید و آن خاصیّت که واقع در خود آن قطعهي تولید شده است دور
خود چرخیده است و بتدریج طبقهي ظاهري آن منجمد و بعوامل مجاور قسمتی از آن تبدیل بمایع و قسمت کوچکی به شکل زمین
صفحه 95 از 201
تبدیل شده است، اینجا که میرسد رابطهي علّت و معلول بآخر میرسد و نمیتوان فهمید چرا آن قطعه از خورشید جدا شد چطور
آن نیروي دفع در آن تولید شد که تا آنگاه در آن نبود. و چطور با جدا شدن اینکه قطعه شکل خورشید [ صفحه 196 ] عوض نشد
و از گردي و کره بودن آن کم نشد، بر فرض آنچه جدا شده است به اصل خورشید ناچیز باشد و آن خورشید از کجا درست شد و
بگفتهي مترلینگ و انشتین: ما قوّهي جاذبه و برق را کشف کردهایم اما نمیدانیم چیست و از کجا آمده است! سوّم: موجبات و علل
پیدایش پدیدههاي جهان منحصر نیست بچند رشته وسائل و یا فرمولهاي فنّی که بشر آن را پیدا کرده است. چهارم: براي ما روشن
است که پیدایش موجودات بواسطهي رابطهي علّت و معلول است، اگرچه ما آن را نتوانیم کشف کنیم. پنجم: اینکه مطلب قابل
انکار نیست که بشر وقتی عاجز میشود از پیدا کردن علّت یک چیز براي آن موجبی روحانی تصوّر میکند که نام آن ملک است
اگر مفید براي آدمی باشد و اگر بر خلاف مصلحت بود نام آن شیطان و جن است. اینک نتیجهي اینکه مطالب و خلاصهي اینکه
مقدّمات چنین است: هیچ حادثه در عالم بیعلّت نیست، و علّت همهي آنها را ما نمیدانیم و سبب هر حادثه را که نمیدانیم ملک و
جن مینامیم، پس باین نتیجه رسیدیم که اختلاف در ملک نزاعی است لفظی، یعنی: علل مخفی پدیدههاي جهان باصطلاح حکما
عقل نامیده میشود. و باصطلاح طبیعی قواي مرموز میتوان نامید، و بزبان شرع ملک نامیده میشود، و لیکن در قرآن علاوه بر لفظ
أُولِی أَجنِحَۀٍ » ملک اسم خاص براي آن معیّن شده است. مثل: جبرئیل و میکائیل و نیز بالهاي متعدّد بآنها نسبت داده شده است مثل
-3 129- و بحث در اینکه خصوصیّات بخواست خداوند در جاي مناسب خود انجام خواهد شد. -قرآن- 81 « مَثنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ
پس از روشن شدن دو مطلب سابق میگوئیم: اگر تصدیق کردیم ملک یعنی قوّهي مرموز طبیعت که خداوند در تمام آفرینش
ایجاد کرده است، پس وعده و بشارت کومک ملائکه بمجاهدین اسلام یعنی تقویت نیروي ایمان و مقاومت آنها که از کمی وسیله
نیروي خشم و « أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ » و زیادي دشمن ترس در دلهاشان تولید نشود و ناامید از خود نباشند [ صفحه 197 ] و بمفاد
غضب آنها در برابر دشمن بهیچ چیز آرام نشود مگر کشته شوند یا دشمن نابود شود که موجب خشم براي آنها نماند، اینکه است
معنی بشارت و اطمینان دل بوعدهي رسیدن کمک بوسیلهي ملائکه که قوّه غضبیّه و احساس خشم در انسان بجائی برسد که چیزي
حس نکند مگر نابودي خود یا دشمن و بهمان نسبت نیروي بدنی هم تقویت میشود چون وقتی انسان نیروي خود را بیک سو
متمرکز کرد دیگر قواي او هم کمتر کار میکنند مثلا وقتی یک متخصّص مشغول آزمایش هست حرکت اشخاص اطراف یا سرد و
گرمی هواي اطاق و یا دیگر پیش آمدها در او کمترین تأثیر ندارد بواسطهي اینکه آن حواس که باید اینها را دریابد بتبع و پیروي
آن حس مشغول بکار از عمل بازماندهاند، پس حس خستگی و ضعف مجاهدین اسلام در برابر خشم و حب غلبه بکلّی نابود شده
4- با 37- تا آخرین لحظهي جنگ خسته نمیشدند و در برابر هر شخص قویتر از خود توانا بودند و مقاومت میکردند. -قرآن- 9
توجّه بمطلب سابق شمارههاي یک و سه آیا چه مناسبت داشته است که پیغمبر [ص] از مردم بپرسد عدّهي سه هزار نفري ملک براي
کومک کافی است یا نه! و بعد وعدهي کومک بوسیلهي عدّهي بیشتر داده شود! آنچه بنظر میرسد: در مرتبهي اوّل بطوري که در
مقدّمهي پنجم از شمارهي دوّم نوشتیم چون قواي مرموز طبیعت را که انسان نمیتواند تشخیص بدهد ملک مینامد. اینکه کله در
خاطرهي اعراب بوده است و معتقد بودهاند که قواي غیبی یعنی ملائکه بمردم کومک میکنند اینکه عقیدهي آنها کافی بود که
نیروي خشم و مقاومت آنها تقویت شود و مطمئن شوند که هیچ قوّهاي در برابر آنها نمیتواند مقاومت کند چون موجبات غیبی و
فوق ادراك با آنها همراه است زیرا شخصیّتی مثل پیغمبر [ص] که تردید در صدق سخنش نبود اینکه طور وعده داده است، بدیهی
است اینکه جمله هاي قرآن از مبدأ عالی که مافوق نیروي دیگر مردم است صادر شده است، نه به منظور دروغ یا اغفال و گول
زدن بوده است بلکه یک حقیقتی را باندازهي فهم مردم بیان کرده است و معنی اعجاز همین است که حقایق و واقعیّات بحدود و
اندازهي [ صفحه 198 ] خود بیان شود که مخاطبین و مردمی که با آن مطالب سر و کار دارند از دل و جان بپذیرند و عمل کنند و
در نتیجه سعادتمند هم بشوند و از آن سود حقیقی ببرند. بقول مثنوي: چون که با کودك سر و کارت فتاد || پس زبان کودکی
صفحه 96 از 201
باید گشاد که برو کتّاب تا مرغت خرم || یا مویز و جوز و فستق آورم ببیان دیگر میگوئیم: اگر اینکه مطالب اینکه طور گفته
میشد: [همانطور که شما را خدا در روز بدر تقویت کرد و بشما گفتند ممکن است که نیروي مقاومت شما را سه- هزار برابر کنیم
اکنون هم اگر صبر و تقوي داشته باشید و دشمن بشما حمله کند اینکه نیروي شما را پنج هزار برابر خواهیم کرد] اینکه جملهها
بیشتر تأثیر داشت! یا با اینکه بیان که در آیه گفته شده است که ملائکه و قواي مرموز خدائی بشما کومک میکنند! آن عرب مؤمن
چون تشخیصش محدود است نمیتواند بیش از حدود فکرش بیندیشد نیروي خود را از قدرت خدا جدا میداند و توانائی خودش
را غیر از قدرت خدا میداند و آنچه بنام ملائکهي خدا نامیده شود مؤثّر میداند پس لازم بوده است بزبان خودش او را تقویت کنند
و بگویند بالاترین مؤثّر که تو معتقد هستی و نامش را ملک گذاشتهاي بتو کمک میکند در صورتی که ملک و بالاترین نیرو و
ضعیفترین حیوان و کوچکترین ذرّه و مولکول و اتم تمام نمودار و پرتو ضعیفی از قدرت خداوندي است که مردم دانسته و فهمیده
فرقی میان اینکه الفاظ نمیگذارند و همه را مظاهر قدرت بیآغاز و انجام میدانند، ولی براي تقویت فکر و ارادهي نو آموزان
دبستان محمّدي [ص] که تازه با تعلیم و تربیت میخواهند آشنا بشوند وسیلهي تفهیم و تفهّم با آنها بهمین عبارات و الفاظ باید
باشد چنانکه ملاحظه میشود براي تقویت آنها در جنگ بدر پیغمبر سؤال فرموده است: سه هزار ملک براي کومک بس نیست! در
صورتی که اگر مقصود در ملک و موجودات عالیهي آفرینش باشد با سیصد نفر عدد مسلمین چه احتیاج به سه هزار ملک است و
بسیار واضح است که آنها را تقویت میکرده باین جملهها که چون شما هیچ وسیله ندارید و عدد شما مطابق یک سوّم دشمن
نیست پس سه برابر [ صفحه 199 ] دشمن و ده برابر خودتان بشما کومک میشود آنهم از ملائکه که بالاترین مظهر قدرت حقّ
است. و در جنگ احد که مشرکین سه هزار بودند و مسلمین عددشان و قدرتشان از روز بدر بیشتر بود پنج هزار کومک وعده داده
شد تا دل آنها قوي شود که خودشان هزار نفر کمکشان هم پنج هزار، مجموع ششهزار میشود که دو برابر مشرکین باشند و بطور
کامل بتوانند بر آنها چیره شوند و اگر مقصود تقویت دل و اطمینان خاطر آنها نباشد در برابر سه هزار عرب که شاید بیشتر آنها
اسلحه نداشتهاند چه احتیاج به پنج هزار ملک در صورتی که بقول ابو بکر اصم یک فرد ملک شهرهاي قوم لوط را از قعر زمین
جدا کرد و بالا برد و سرنگون کرد و نیز دلیل بر اینکه مقصود از اینکه جملهها تقویت دل آنها است آیات دیگري است که بطور
کَم مِن فِئَۀٍ قَلِیلَۀٍ غَلَبَت » : کلّی اینکه مطلب یادآوري شده است بغیر اسم کومک بملک و عدد سه هزار و پنج هزار مثل اینکه جمله
فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً وَ جُنُوداً لَم » : یعنی بسیار اتّفاق شده است که دستهي کم بر عدّهي زیادي چیره شده است. و مثل « فِئَۀً کَثِیرَةً
یعنی بر سر آن مخالفین بادي و قشونی فرستادیم که شما ندیده بودید. و اینکه جور کلام فقطّ براي تقویت فکر و خیال است « تَرَوها
و بس و بهترین دلیل بر اینکه اینکه جملهها آنها را کاملا تقویت کرده است همان مطلب است که مکررّ در مجلّد اوّل و اینکه مجلّد
یادآوري شده است که تمرکز خیال صورت خارجی ایجاد میکند مانند تصوّر ترشی که غدد بزاقی ترشّح میکنند، و یا حرکت
روي دیوار و خیال و ترس سقوط، انسان را ساقط میکند اینجا هم مسلمین بواسطهي شدّت ایمان ملائکه براي آنها در صحنهي
جنگ نمودار بوده است مثل اینکه امام فخر نوشته است: از سعد بن ابی وقّاص پدر عمر سعد مشهور نقل شده است که او گفته
است: من آن روز تیر میانداختم و مردي خوش صورت که نه او را میشناختم و نه دیده بودم تیرهاي من را برایم میآورد گمان
بردم که ملک است. چنانکه ابو الفتوح از عمیر بن اسحاق نقل کرده است: چون در روز احد مسلمین شکست دیدند سعید بن
985 [ صفحه 200 ] هایش تمام شد، جوانی آمد و تیرهاي - 833 -قرآن- 931 - مالک جلو میرفت و تیر میانداخت تیر- -قرآن- 779
او را برایش جمع میکرد و جلوش میانداخت و میگفت: اي ابا اسحاق تیر بزن، چون جنگ تمام شد پرسیدیم که بوده است!
کسی او را نشناخت، دانستیم ملک بوده است. و نیز ابو الفتوح نوشته است: ابی اسید مردي از اصحاب پیغمبر در جنگ بدر بوده
است که کور شده بود، او گفت: اگر مرا چشم بود شما را میبردم و آن شکاف کوه و درّه که ملائکه نمودار شدند بشما
مینمودم، گویا الآن در جلو چشم من در حرکت هستند با عمامههاي زرد که دنبال آنرا آویزان کردهاند. و نظیر اینکه گونه
صفحه 97 از 201
حکایات زیاد نقل شده است که نشان میدهد قرآن یک اصل مهم آموزش و پرورش را از راه عمل نشان داده است و براي آینده
هم بمردم طریقه استفاده از آن را نشان داده است. براي اطمینان به اینکه که سخن ما از گفتههاي دیگران بحقیقت نزدیکتر است
میگوئیم: در کتب تفسیر مهّم شیعه مانند ابو الفتوح رازي و مجمع البیان در ضمن تفسیر اینکه آیات یک روایت مرسل هم از طریق
اهل بیت [ع] براي تفسیر اینکه آیات و مقصود و چگونگی آن نقل نکردهاند. مثنوي حدیث مشهور [انّ للقرآن بطنا] را اینطور بیان
کرده است که از آیات قرآن نباید ظاهر آن را دید: حرف قرآن را مدان که ظاهر است || زیر ظاهر باطنی هم قاهر است تو ز قرآن
- اي پسر ظاهر مبین || دیو آدم را نبیند غیر طین ظاهر قرآن چو شخص آدمی است || که نقوشش ظاهر و جانش خفی است 5
است که در پیش و بعد اینکه جمله قرینهاي نیست که بفهمیم مقصود از کلمهي « لَیسَ لَکَ مِنَ الَأمرِ شَیءٌ » موضوع سخن ما جملهي
الامر و شیئی چه چیز است، پس باید اطمینان ما بجهت نزول آیه باشد که مقصود همان انزجار پیغمبر و نفرین و رفتارش با کافران
65 [ صفحه 201 ] و شیء مبهم و بر همه چیز قابل تطبیق تا - است و یا بگوئیم: الف و لام الامر براي اشاره بجنس است -قرآن- 30
معنی چنین باشد: تو را با شکست پیروزي و زندگی و مردگی و خوب و بدکاري نیست یعنی وظیفهاي نداري پس نتیجه اینکه
جمله براي ما چنین میشود: به پیغمبر خطاب میشود کار مردم با تو نیست و یا نفرین و اندیشهي بد براي مردم وظیفهي تو نیست و
یعنی پیغمبر اختیار هر شخصی را بیش از « النَّبِیُّ أَولی بِالمُؤمِنِینَ مِن أَنفُسِهِم » : چون به پیغمبر که اختیاردار مردم است بموجب آیت
خودش دارد، اینجور خطاب میشود تکلیف مردمان، دیگر معلوم است که با دعا و نفرین و بدگوئی و غمخواري بیجهت نباید
مشکلات زندگی خود و دیگران را حل کرد و در کارهاي زندگی مردم وظیفهاي و دستوري براي دیگران نیست، و در صورتی که
پیغمبر [ص] و تکیهگاه آدمیّت و وسیلهي انسانیّت بشر چنین وظیفه داشته باشد که در برابر خوبی و بدي و انتقام و پاداش آرام باشد
و بنفرین و کینهتوزي آینده متوسّل نشود، معلوم است که مردم که باید براه او و سنّت او رفتار کنند هر فکر و سخن که نسبت
بدیگران و آیندهي اشخاص بکنند و بگویند غلط است و انحراف و منافی با مفاد اینکه جملهي قرآن چنانکه در جملههاي بعد
چنانکه در ترجمهي آن نوشتیم و همچنین در آیت بعد، و شاید « یَتُوبَ عَلَیهِم أَو یُعَذِّبَهُم » تکلیف مردم بخدا محوّل شده است که
1235 عیب رندان مکن اي زاهد پاکیزه سرشت|| - 433 -قرآن- 1197 - حافظ باین مطلب اشاره داشته در اینکه شعر: -قرآن- 380
که گناه دگري بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش || هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت 6- آیت
آخر براي تکمیل آن یادآوریها بیک حقیقت مردمرا متوجّه میکند که موجودیت و آفرینش منتهی میشود بخداوند آنگاه هر
موجود در نتیجهي وسائلی که طبق مشیّت و مصلحت پیدایش یافته است مشمول مغفرت و عذاب میشود. اینک توضیح معنی
مشیّت و خواست خدا: 1- فلاسفهي اسلام میگویند انسان در کارهاي زندگی فاعل بالتّسخیر است یعنی خود کارش را انجام
میدهد [ صفحه 202 ] بفرمان از مقام دیگر و عالیتر که موجودات را مسخّر دارد و تحت فرمان، اینکه مطلب را چنین میتوان تصوّر
کرد: اگرچه انسان در کارهایش آزاد است ولی ایجاد میل و ارادهي بآنها از عالم دیگر باو الهام میشود یا بقول مترلینگ از دستگاه
دهندهي دیگر با او مخابره میشود. 2- وجود و هستی خیر است و بس یعنی آنچه موجود است خوب است و خداوند بد نیافریده
است و آنچه بد نامیده میشود از نظر سود و زیان خود ما است که آنچه را نمیپذیریم بد مینامیم و اگر در چیزي آثار بد مشاهده
- کنیم چون نسبت بیک موضوع خاص نتیجهي منفی داشته است و موجب نیست و نبود شده است، باین واسطه بد شده است. 3
آفرینش عالم روي اساس علّت و معلول نهاده شده است یعنی هر پدیدهاي موجب پیدایش دیگري است بطوري که اگر بتوانیم در
خارج از دنیا بنشینیم و موجودات را زیر نظر بگیریم میبینیم که تمام آفرینش از میلیونها سال پیش تا میلیونها قرن بعد همه بیکدگر
وابسته و مربوط بیک هستهي مرکزي هستند، پس مشیّت خداوند و معنی: [یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب مَن یَشاءُ] چنین است: آنچه طبق
ناموس آفرینش و فرمان خداوند علل پیدایش آن اقتضاي آمرزش و مغفرت داشت آمرزیده میشود و آنچه بموجب فرمان و قدرت
خدا و قانون خلقت علّت پیدایش او موجب عذاب میشده است گرفتار و معذّب خواهد شد و چون قدرت بینهایت است و در
صفحه 98 از 201
نموداري قدرت توقّف نیست که پیوسته آثارش نمودار میشود، پدیدهها و نتیجههاي قدرت خداوند هم بینهایت است که انواع و
افراد جور بجور از آن نمودار میشود، یک میوه تلخ یکی شیرین است و یکی آب شیرین و دیگري شور است و یک گیاه خار و
یکی گل میدهد یک حیوان درنده و آن دیگر طعمهي او است و یک حیوان در آب و دیگري در زیر خاك زندگی میکند پس
412 [ صفحه - انسان هم مثل دیگر موجودات انواع و افراد جور بجور است و مختلف که نتیجهي آن و عاقبتش مختلف -قرآن- 363
203 ] میشود، بشرط آنکه در تشخیص وظیفهي خود و انجام آن مطابق با آنچه فهمیده است تقصیر نکند.
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 130 تا 136
282 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأکُلُوا الرِّبَوا أَضعافاً مُضاعَفَۀً وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 130 ] وَ اتَّقُوا النّارَ - 242 -قرآن- 268 - -قرآن- 202
الَّتِی أُعِدَّت لِلکافِرِینَ [ 131 ] وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ [ 132 ] وَ سارِعُوا إِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم وَ جَنَّۀٍ عَرضُ هَا السَّماوات وَ
- [ الَأرض أُعِدَّت لِلمُتَّقِینَ [ 133 ] الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الکاظِمِینَ الغَیظَ وَ العافِینَ عَن النّاس وَ اللّه یُحِبُّ المُحسِنِینَ [ 134
513 وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَۀً أَو ظَلَمُوا أَنفُسَ هُم ذَکَرُوا اللّهَ فَاستَغفَرُوا لِذُنُوبِهِم وَ مَن یَغفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّه وَ لَم یُصِرُّوا عَلی ما - قرآن- 1
- [ فَعَلُوا وَ هُم یَعلَمُونَ [ 135 ] أُولئِکَ جَزاؤُهُم مَغفِرَةٌ مِن رَبِّهِم وَ جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعمَ أَجرُ العامِلِینَ [ 136
جمع ضعف، با کسر ضاد بمعنی همانند در مقدار و « اضعاف » . بکسر راء بمعنی بهره و سود و فزونی « ربا » : 353 معنی لغات - قرآن- 1
خوشی حال و فراوانی و خوشی « سرّاء » . از مصدر اعداد بمعنی آماده کردن « اعدّت » . با فتح عین دو برابر شده « مضاعفۀ » . اندازه
از مصدر کظم و کظوم بر وزن فعل « الکاظمین » . نقیض سرّاء و سختی و قحطی و کم شدن اموال و نفرین « ضرّاء » . وسائل زندگی
از مصدر عفو « العافین » . خشم یا شدّت و سختی آن « غیظ » . بفتح فاء و فعول بضم فاء بمعنی خشم فرو خوردن و خود داري از غضب
از مصدر اصرار به معنی عزم و ثبات و پافشاري در کار « یصرّوا » . بمعنی [ صفحه 204 ] درگذشتن و صرف نظر کردن از جرم و گناه
و بیشتر در کارهاي زشت و شرور استعمال میشود. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: قبیلهي ثقیف قبل از اسلام بقبیلهي بنی نضیر
قرض میدادند و چون موعد میرسید، مقروضین میگفتند: اکنون مال خود را از ما نگیرید تا در آینده بیش از طلبتان بشما بدهیم،
آیه براي جلوگیري از اینگونه معامله نازل شد. ترجمه: 130 اي مؤمنین ربا نخورید و از آن سرمایه خود فزون نکنید و از نافرمانی
خدا پرهیز کنید که شاید رستگار شوید، 131 و از آن آتشی پرهیز کنید که براي کافران فراهم است. 132 و فرمان خدا و پیغمبر
برید تا شاید به شما مهربانی کنند، 133 و بشتابید بآمرزش پروردگار خود و آن بهشت که به پهناي آسمانها و زمین است و آماده
براي پرهیزگاران. 134 همان کسان که در آسودگی و سختی بخشندهاند و خشم خود پنهان کنند و از گناه مردم در گذرند. چه
خداوند دوستدار نکوکاران بود. 135 و آن کسان که چون کاري زشت نمودند یا به خود ستم کردند خداي را بیاد آرند و دگر
بار دانسته کوشاي بکار بد نباشند و آمرزش گناه خود خواهند که جز خداي چه کس گناه میآمرزد! 136 چنین مردمی مزدشان
آمرزش خداوندي است و بهشتها که رودها از آن روان است و در آن پیوسته بمانند که چه خوش بود مزد نکوکاران. سخن
130 طبري: إبن زید گفت: از پدرم شنیدم که در جاهلیت دو جور ربا بوده: 1- قرض در حیوان که بسا « أَضعافاً مُضاعَفَۀً » : مفسّرین
میشد شخصی کرّه شتري بقرض میداد که سال بعد همانندش را بدهد اگر در موقع تسلیم نداشت قرض خود را بپردازد عمر شتر
را بالا میبرد و تا یک سال مهلت میداد و باز اگر نداشت عمر آن را بالا میبرد تا اندازهاي که زیادي سن موجب زیادي قیمت
2- پول نقد بقرض میداد و اگر مقروض آخر سال نداشت دو برابر میکرد [ صفحه 205 ] مثلا صد را دویست 36- بود. -قرآن- 15
میکرد اگر باز در آخر سال نداشت قرض خود را بدهد، قرار میگذاشت آخر سال دیگر چهارصد بدهد. ابو الفتوح: با اینکه در
و حرمت ربا معیّن شده است باز در اینجا تکرار شده است براي کمال « أَحَ ل اللّه البَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا » : سورهي بقره گفته شده است
تأکید اینکه حکم چون در سورهي بقره فقطّ گفته شده است ربا حرام است اینجا براي اینکه با بلیغترین بیان دستور صادر شود و
صفحه 99 از 201
133 طبري: « وَ سارِعُوا إِلی مَغفِرَةٍ » 110- الزام مردم معیّن شود به صورت نهی و جلوگیري گفته شده است: ربا نخورید. -قرآن- 63
بیواو عطف « سارعوا » : 30 ابو الفتوح نوشته است: نافع و إبن عامر - یعنی بشتابید به آن عملی که بپوشاند گناهان شما را. -قرآن- 1
بیواو جمع نوشته شده است و در باقی « سارع » با واو عطف قرائت کردهاند. و در مصاحف اهل شام « و سارعوا » خواندهاند و بقیّه
با واو جمع است، و مقصود از سرعت یا اینکه است که تا وقت نگذشته است توبه و کار خوب کنند و یا در انجام « سارعوا » قرآنها
وظایف خود تنبلی نکنند و مقصود از مغفرت عمل موجب آن است که مفسّرین در آن اختلاف کردند. عبد اللّه عبّاس گفت: اسلام
است ابو العالیه و ابو روق گفتند: هجرت از نزد کافران است بنزد مؤمنان. علی علیه السّلام گفت: اداي فرائض است، عثمان گفت:
اخلاص است. انس مالک گفت: تکبیر افتتاح است در نماز، سعید جبیر گفت: اداء طاعت است بنماز، یکی از صحابه گفت: نماز
پنج وقت است. ضحّاك گفت: جهاد است عکرمه گفت: توبه است. مقاتل گفت: عمل صالح است. ابو بکر ورّاق گفت: کار کردن
بر معروف و باز ایستادن از منکر، بعضی دیگر گفتند: نماز آدینه و جماعت است. حسینی نوشته: اینکه راه بپاي تن به پایان نرسد||
133 طبري: یعنی گشادگی آن بهشت باندازهي آسمانها است. - «ُ عَرضُهَا السَّماوات » [ تا جان ندهد قدم بجانان نرسد [ صفحه 206
24 ابو الفتوح: چون بطور عادت طول بیشتر از عرض است، عرض معیّن شده است براي مبالغه که چون عرض اینکه اندازه - قرآن- 1
یعنی: تکیه میکنند بر تشکهائیکه آستر یا «ٍ مُتَّکِئِینَ عَلی فُرُش بَطائِنُها مِن إِستَبرَق » : است طول آن خداي داند و بس مثل اینکه آیه
درون آنها از پرنیان است پس معلوم است که رویه دایره چقدر مهمتر باشد. در مجمع البیان از ابو مسلم اصفهانی نقل کرده است
مقصود از عرض در معرض معامله گذاردن و بقیمت در آوردن است یعنی قیمت آن باندازه قیمت آسمانها است، و مقصود بزرگی
237 مفسّرین نوشتهاند: از پیغمبر [ص] پرسیدند: اگر بهشت - و اهمیت ارزش آن است که چیزي با آن برابر نمیشود. -قرآن- 180
أُعِدَّت » ! باندازهي زمین و آسمان باشد پس جهنّم در کجا است! جواب فرمود: سبحان اللّه، چون روز میآید شب کجا است
133 مجمع: یعنی اینکه بهشت فراهم شده است براي آنهائی که اطاعت خدا و رسول کردهاند و یا مخصوص آنهائی است « لِلمُتَّقِینَ
27 تلخیص و توضیح کلام کاشانی در تأویلات: - که اطاعت را براي خود وسیلهي نگاهبانی از عذاب قرار دادهاند. -قرآن- 1
همانطور که بشما گفتیم براي چیره شدن بر دشمن بخدا توکّل کنید، میگوئیم براي روزي هم توکّلتان بخدا باشد نه بخوردن ربا و
مانند کافران که از صفات توحید و جمال و جلال خداوند محروم هستند مردم رباخوار هم از کارهاي خدائی محجوب و در پرده
هستند، پس اینکه پرده را از جلو خود بردارید و بوسیلهي دست برداشتن از کارهاي خود شتاب کنید بسوي آمرزش و کار
خداوندي. و چون عالم ظاهر و عالم ماده از افعال خداوند است و آنچه او ایجاد کرده است همه خوب است و بد تصوّر ندارد اینکه
عالم را جنّت افعال نامیدهاند و چون مردم، اینکه عالم ماده و افعال خدائی را [ صفحه 207 ] که عالم ملک است محدود میبینند و
آنچه در اینکه عالم انجام میشود وابسته به عمل دیگري است و همهي افعال عالم مادّه بیکدیگر وابسته و در عرض یکدیگر هستند
در آیه عرض جنّت معیّن شده است لیکن عالم ذات و صفات الهی که قابل درك بشر نیست طول عالم افعال است و چون افعال
خدا مظهر صفات او است و صفات که بینهایت است پس جنّت افعال هم بینهایت است و آنهائیکه از درك صفات خداوند
محروم هستند گرفتار عالم مادّه و عرض افعال الهی هستند و عرض بهشت برايشان معیّن شده است و آنهائیکه مستغرق در صفات
را اینکه « المتّقین » حق هستند براي آنها بهشت و افعال الهی طول و عرض ندارد و قابل اندازهگیري نیست. و باز کاشانی کلمهي
جور تعبیر کرده است: یعنی آنهائی که پرهیز دارند از اینکه پردهي شهوات و افعال مادي جلوگیر کارهاي معنوي و افعال الهی بشود
و باز پرهیز دارند که بواسطهي نسبت دادن کاري را بغیر حق مشرك بشوند. تفسیر صفی: نک شنو تحقیق جنت در فتوح||
کاسمان را در علوّ جان است و روح چون بهشت از وجه وسعت و اعتلا || در عیان آید شود ارض و سما اینکه مثل باشد در اینجا
بر صواب || بینی ار شخصی که مرد او را بخواب بینیش با صورت و شکلی که داشت || گرچه رست از شکل و صورت را
گذاشت نک مجرّد از لباس و صورت است || لیک بر صورت هنوزش نسبت است پس مثالی گر تو خواهی بهر عرض || چاره
صفحه 100 از 201
نبود هیچ زین افلاك و عرض عبده: از قفّال نقل است: ممکن است ارتباط اینکه آیه بسابق اینکه باشد که چون مشرکین از سود ربا
مخارج جنگ را تهیّه کرده بودند مسلمین هم به اینکه اندیشه باشند که از سود ربا مخارج تلافی کار آنها را تهیّه کنند، باین آیه
جلوگیر از اینکه نقشه شده است و هم خود شیخ عبده احتمال داده است که چون در آیات پیش جلوگیري از دوستی یهود شده
است در اینکه آیات یادآوري باشد که شما با [ صفحه 208 ] آنها براي معاملات نزولی دوستی میکنید در صورتی که اصلا ربا
نباید بخورید، و هم در آن کتاب مینویسد: اوّلین آیه که در حرمت ربا نازل شد اینکه آیه بود و آیت سورهي بقره از آخرین آیاتی
134 طبري: یعنی میبخشند بفقراء براي رفع احتیاج- شان و یا بمردم ناتوان براي « الَّذِینَ یُنفِقُونَ » . است که بر پیغمبر [ص] نازل شد
134 ابو الفتوح نوشته است: آنانکه مال نفقه و هزینه کنند در خواري و « فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ » 25- تقویت در جهاد. -قرآن- 1
دشخواري در توانگري و درویشی اول خلقی از اخلاق ایشان که موجب بهشت بود ایشان را سخاوت شمرد و رسول علیه السّلام
بهشت جاي سخاوتمندان است و ابو هریره روایت کرد که رسول علیه السّلام فرمود: سخی نزدیک « الجنّۀ دار- الاسخیاء » : گفت
32 و بخیل دور است از خداي و بهشت و مردمان و نزدیک است - است بخدا و به بهشت و بمردمان و دور است از دوزخ. -قرآن- 1
به دوزخ و خداي تعالی، سخی جاهل را دوستتر دارد از آنکه عالم بخیل را. و انس روایت کرد از رسول علیه السّلام که گفت:
سخاوت درختی است در بهشت شاخهاي آن در دنیا است هر که دست بشاخی از شاخهاي آن زند او را ببهشت برد و بخل درختی
است در دوزخ شاخهاي آن در زمین است هر که دست بشاخی از شاخ- هاي او زند او را بدوزخ برد. و رسول علیه السّلام گفت:
از گناه سخی درگذري که خداي دستگیر او بود هر کجا بیفتد. مجمع: إبن عبّاس گفت: یعنی در حال زیادي مال و کمی آن و
ممکن است مقصود آن باشد که در حال غم و شادي از بخشش در راه خیر خودداري ندارند و اندوه و گرفتاري مانع آنها نمیشود.
یعنی « کظمت القربۀ » 134 ابو الفتوح: معنی کظم جلوگیري از آن چیزي است که پر شده است. عرب میگوید « وَ الکاظِمِینَ الغَیظَ »
یعنی شکم را شتر از نشخوار پر کرد و نشخوار نکرد و در « کظم الابل » : مشک پر آب را جلوگیري از ریختن کردم و میگوید
26 [ صفحه 209 ] در رنج است و - آنحال سخت بیقرار بود و در اینکه جمله اشاره است که بسا باشد که مؤمن از خشم -قرآن- 1
اگر آنرا اظهار کند آسوده میشود لیکن آن رنج بر خود هموار میکند و پیغمبر [ص] فرمود: آنکه بتواند خشم خود را بر کسی
بکار برد و خودداري کند دل او در قیامت پر باشد از امن و ایمان و در خبر است: هیچ ناگواري خوش عاقبت و گواراتر از ناگواري
134 ابو «ِ وَ العافِینَ عَن النّاس » . تحمّل خشم و گوارائی پس از آن نیست. مجمع: یعنی از آنکه بآنها زیان میرساند انتقام نمیگیرند
الفتوح: کلبی و ریاحی گفتند: مقصود از ناس غلام و کنیز است که چون بد کنند شخص از آنها در گذرد، زید بن اسلم گفت: -
31 یعنی: بگذرند از آنهائیکه بر ایشان ستم کنند. ابو هریره روایت کند: روزي کسی در حضور پیغمبر [ص] با ابو بکر در - قرآن- 1
افتاد و آنچه میگفت آنحضرت تبسّم میکرد، چون ابو بکر بعضی سخنهاي او را جواب گفت: پیغمبر را خشم گرفت و از جاي
برخاست و برفت، ابو بکر از پی آن حضرت رفت و گفت: چون آن مردمرا دشنام میداد تبسّم میفرمودي و چون من بجواب
پرداختم چه شد که خشمناك رفتی! فرمود: چون او بتو دشنام میداد و تو ساکت بودي فرشتهاي در میان بود که بجاي تو جواب
میداد، و من از آن خندان میشدم، ولی چون تو بجواب مشغول شدي فرشته برفت و شیطان درآمد و آنجا که شیطان باشد من
نمینشینم. اینکه سه پند را از من بخاطر بدار: هر کس ستمی بر او بکنند و او خشم خود فرو خورد و از مردم درگذرد خدا او را
یاري کند و گرامی دارد، و هر کس سؤال کند و از مردم چیزي بخواهد تا سرمایهاش زیاد شود خدا بر فقر و درویشی او بیفزاید و
134 مقاتل معنی کرده است نتیجهي بخشش و عفو و « وَ اللّه یُحِبُّ المُحسِنِینَ » . هر کس بخششی کند خدا مال و سرمایهاش بیفزاید
36 حسن بصري گفته است: یعنی خدا نیکوکار را دوست - خود داري از خشم آن است که نیکوکار و دوست خدا باشد. -قرآن- 1
دارد که بهمه کس از دوست و دشمن مستحق و نامستحق احسان کند مانند باد و باران که سود خود عام دارد و بهمه رساند. ثوري
گفته است: یعنی با آنکه با تو بدي کرده است نیکی کن، و گر نه در برابر [ صفحه 210 ] احسان پاداش است و نیکی، سري سقطیّ
صفحه 101 از 201
الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا » . گفته است: یعنی در موقع امکان که با تو بدي کرده است نیکی کن، و گر نه فرصت بدست آرند نیکی میکنند
135 طبري: مجاهد گفته است: فاحشه یعنی کار زشت که خدا اجازه نداده است و اصل فحش یعنی خارج از اندازه و مقدار « فاحِشَۀً
36 مجمع: از عطا نقل است: مردي از انصار خرما فروش بود - سدّي گفته است: مقصود از فاحشه عمل منافی عفت است. -قرآن- 1
زنی زیبا چهره نزد او رفت که خرما بخرد او گفت در خانه خرمائی بهتر دارم اگر بآن جا بیائی تو را دهم، چون بخانه رفت و خرما
داد او را در بغل گرفت و بوسید زن گفت: از خدا بترس او پشیمان شد و نزد پیغمبر [ص] رفت و گفت: خود را هلاك کردم و
قصّهي خود را بگفت و مجازات خود را از آن حضرت خواست: اینکه آیه بر پیغمبر نازل شد. کلبی گفته است: پیغمبر میان مردي
از ثقیف با دیگري از انصار خود برادري برقرار کرد و مرد ثقفی را بجنگی فرستاد مرد انصاري متصدي کارهاي خانهي او شد.
روزي گوشت بخانهي برادر دینی خود برد و چون زن او گوشت را گرفت او از پیش روان شد تا باو رسید خواست او را ببوسد زن
با دست صورت خود را پوشاند بوسه بر پشت دستش زده او گفت چه خوب نگاهداري کردي از حقوق برادري! آن مرد پشیمان
شد و چون از ابو بکر و عمر چارهي کار خود خواست و جوابی نشنید، در بیابان میگشت و بر گناه خود میگریست. چون مرد
« أَو ظَلَمُوا أَنفُسَهُم » . ثقفی برگشت و زن از آنچه گذشته بود خبر- دارش کرد گفت: چون او را ببینم ملامت کنم اینکه آیه نازل شد
27 مقاتل و کلبی گفتهاند: یعنی غیر از زنا بقیّهي - 135 طبري: یعنی کاري بر خود کنند که انجام آن بر آنها جایز نیست. -قرآن- 1
فَعَلُوا » اعمال جنسی. اصم گفته است: فاحشه گناه کبیره است و ظلم بنفس گناه صغیره است. ابو الفتوح: بعضی گفتهاند: مقصود از
135 « ذَکَرُوا اللّهَ » [ 103 [ صفحه 211 - 59 -قرآن- 81 - گناه بزبان است. -قرآن- 40 « ظَلَمُوا أَنفُسَ هُم » معصیت عملی است و « فاحِشَ ۀً
ضحّاك گفته است: یعنی احکام و مجازاتهاي خدا را بیاد میآورند، واقدي گفته است: یعنی ذکر و تسبیح خدا میگویند. -قرآن-
135 مجمع: حسن گفته است: یعنی گناه بیتوبه نداشته باشند إبن عبّاس گفته است: اصرار: سکوت پس از گناه « وَ لَم یُصِرُّوا » 19-1
20 ابو الفتوح: مراد باستغفار پشیمانی بر گذشته یا عزم بر ترك در آینده است چون پیغمبر - است که توبه و استغفار نکند. -قرآن- 1
135 ابو « وَ هُم یَعلَمُونَ » . فرمود: آنکس بزبان استغفار میکند و باز پی گناه میرود او خداي را استهزاء کرده و بمسخره گرفته است
الفتوح: سدّي گفت: یعنی بدانند که گناهکارند ضحّاك گفته: یعنی بدانند که خدا با توبه میآمرزد. حسین بن فضل گفت: می-
دانند که خدائی هست آمرزندهي گناه، و پیغمبر [ص] فرموده است: هر که گناهی کند و داند که خدا میآمرزد و بس او را
خواهند آمرزید اگرچه استغفار نکند بعضی دیگر گفتند: وابسته بجملات پیشتر است یعنی میدانند که متّقین پاداش بهشت دارند
136 بیان « تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ » 500- 22 -قرآن- 479 - قرآن- 1 - .« أُولئِکَ جَزاؤُهُم تا آخر » : که در جملههاي بعد گفته شده است
34 سخن ما: 1- پس - السّ عادة: یعنی از زیر درختها و یا عمارتها و یا از زیر بعضی قسمتهاي آن بهشت نهرها جاري است. -قرآن- 1
از جلوگیري از ربا خوردن و دیگر دستورها گفته شده است فرمان ببرید از خدا و پیغمبر که شاید مشمول رحمت شوید، ممکن
است اشاره باشد به اینکه که همهي اینکه وظائف وقتی مفید است و موجب رحمت که مطابق فرمان خدا و پیغمبر باشد و گر نه
شاید اشاره باشد به اینکه که « لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ » : بعقل و تشخیص خود انجام وظائف نتیجهي اصلی را نخواهد داشت. 2- جملهي
اینگونه فکر و عمل باید موجب امیدواري شما باشد ولی مطمئن نشوید که مشمول رحمت خواهید بود و آنچه بکنید بشما زیان
] 39- نخواهد داشت بلکه امیدوار باشید که با اینکه روش بسر ببرید و از راه راست کج نروید تا رحمت شما را فراگیرد. -قرآن- 14
است که اگر در نتیجهي زیادي گناه طوري «ُ أَحاطَت بِه خَطِیئَتُه » در برابر جملهي « لَم یُصِ رُّوا عَلی ما فَعَلُوا » : 3- جملهي [ صفحه 212
شد که او را فراگرفت و از جنس مردم بد و گناهکار شد محروم خواهد بود ولی اگر گناهی کرد و پشیمان شد و دیگر اصرار نکرد
یعنی باغهائی که از زیر آنها نهرها « جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ » : 4- جملهي 98- 49 -قرآن- 69 - مشمول مغفرت است. -قرآن- 15
جاریست مورد دقّت است که آیا بچه مناسبت از زیر باغ نهر آب جاري باشد در صورتی که امتیاز باغ بآن است که در باغ آب
جاري باشد نه در زیر آن! ممکن است: براي اشاره باین باشد: بقدري آب زیاد است که از زیر آنها هم جاري است و یا در برابر
صفحه 102 از 201
فوق، تحت گفته شده است، یعنی بطوري آب در پائین آنها است که انسان بر آن مسلّط است و آنرا در تحت اختیار دارد. -قرآن-
56-14
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 137 تا 141
282 قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَن فَسِیرُوا فِی الَأرض فَانظُروا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُکَذِّبِینَ [ 137 ] هذا بَیانٌ - 242 -قرآن- 268 - -قرآن- 202
لِلنّاس وَ هُديً وَ مَوعِظَۀٌ لِلمُتَّقِینَ [ 138 ] وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أَنتُم الَأعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 139 ] إِن یَمسَسکُم قَرح فَقَد مَس القَومَ
قَرح مِثلُه وَ تِلکَ الَأیّام نُداوِلُها بَینَ النّاس وَ لِیَعلَمَ اللّه الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِ ذَ مِنکُم شُهَداءَ وَ اللّه لا یُحِبُّ الظّالِمِینَ [ 140 ] وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ
« تهنوا » . جمع سنّه بمعنی راه روش، طبیعت، صورت، طریقه « سنن » : 560 معنی لغات - الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمحَقَ الکافِرِینَ [ 141 ] -قرآن- 1
از مصدر مس بر وزن فعل بفتح فاء و «ّ مس » جمع اعلی و علیاء، بمعنی: بالاتر « الاعلون » . بمعنی: سستی و ناتوانی ،« وهن » از مصدر
اثر شمشیر در بدن و زخم و دانههائی که در بدن نمودار شود « القرح » [ سکون عین، بمعنی، پسودن و تماس پیداکردن. [ صفحه 213
از مصدر مداولۀ بمعنی: در میان مردم گرداندن و هر روزي در دست یکی قرار دادن و از همین ماده است دولت « نداولها » ، با چرك
یعنی پاك میکند و از بین میبرد و کم میکند و خالص میکند از غش و « یمحّص » . بمعنی نوبت براي بهره و استفاده از چیزي
از محق بمعنی نابودي و نقص و باطل کردن و برکت بردن. جهت نزول: مجمع: زهري و قتاده گفتهاند: براي تسلیت « یمحق » . زیادي
163 إبن - نازل شد. -قرآن- 131 « وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا » مسلمانان است که در جنگ احد زخمی و کشته و ناراحت شدند آیت 139
عبّاس گفته است: چون خالد ولید با عدّهاي اعراب از کوه بالا رفتند که مسلّط بر مسلمین شوند پیغمبر [ص] دعا کرد که خدایا آنها
بر ما علوّ و برتري نیابند، اینکه آیه نازل شد. و عدّهاي مسلمین بالا رفتند و بآنها تیر زدند و شکستشان دادند، و اینکه است مقصود از
328 کلبی گفته است: پس از جنگ احد که پیغمبر امر فرمود: هر کس در احد با ما بوده - قرآن- 306 - .« أَنتُم الأَعلَونَ » : جملهي
است برود براي تعقیب اعراب و چون مسلمین زخم دیده و ناراحت بودند مأموریت بر آنها دشوار بود، اینکه آیه براي آرامش آنها
نازل شد، و جملهي [لا تهنوا] یعنی سستی نکنید، براي اشاره باین مطلب است. اسباب النّزول: چون از احد براي مدینه خبر نرسید
زنها بیرون شدند که بفهمند چه بر سر مردها آمده است، دو نفر را براه دیدند که بر شتري نشستهاند و میآیند، زنی پرسید: پیغمبر
یعنی مهم نیست که خدا عدّهاي از بندگانش را « فلا ابالی یتّخذ اللّه من عباده الشّهداء » : چه میکند! گفتند: زنده است، آن زن گفت
429 ترجمه: 137 اي مسلمانان پیش از شما - قرآن- 398 - .« وَ یَتَّخِ ذَ مِنکُم شُهَداءَ » . شهید کند، آیه مطابق گفتار آن زن نازل شد
مردمی گذشتند و روشها داشتند پس شما بسرزمینها گردش کنید و [بنشانههاي گذشتگان] بنگرید تا ببینید سر- [ صفحه 214 ] انجام
آنها که پیغمبران را دروغگو شمردند بکجا رسید! 138 اینکه سخنان ما بیان است و گفتاري رسا براي مردم و راهنما و پندها است
به پرهیزگاران. 139 پس شما سست و اندوهناك نباشید که برتر از کافران هستید اگر مؤمن باشید. 140 و اگر شما را [در جنگ
احد] زخمی رسید کافران نیز زخمی شدند و اینکه چنین است که روزگار را هر دمی بکام کسی کنیم تا آنها که مؤمن هستند خدا
بداند [و علم ثابت خداوندي نمودار شود] و از خود شما گواه بر کار شما باشند و یا برگزیند آنها را که تهیه میشوند. پس خداوند
اینکه کافران ستمکار را دوست نمیدارد بلکه مؤمنین را میآزماید. 141 و جدا میکند و کافران را نابود مینماید. سخن مفسّرین:
137 طبري: إبن اسحاق گفته است دنبالهي ناراحتی مسلمین از روز احد و تمحیص و جدائی آنهائیکه ثابت « قَد خَلَت مِن قَبلِکُم »
ماندند از دیگران و کشته شدن عدّهاي مسلمین در اینکه آیه براي دلداري و توصیف آنها گفته شده است: نظایر اینکه حوادث و
شرك و تکذیب پیغمبران در زمان پیش زیاد بوده است و اگرچه کافران اندکی موفّق شدهاند لیکن شما گردش کنید تا ببینید که
42 ابو - نتیجهي دولتها و گردش زمان مثل عاد و ثمود و قوم لوط چه شد، پس گمان نبرید که انتقام نخواهد بود. -قرآن- 15
الفتوح: إبن درید گفت: یعنی امثال و مانند شما بسیار کسان گذشتند. مفضّل گفت: جماعات بسیار گذشتند. کلبی گفته است: هر
صفحه 103 از 201
امّتی را سننی و دینی بوده است. عبده: بعض مفسّرین دو آیت اوّل و دوّم را مقدّمه قرار دادهاند براي آیت سوّم که جلوگیري از
اندوه و سستی است و اینکه نظر ناپسند است زیرا یاد از سوانح گذشته بعد از چند آیه که در موضوعات مختلف بوده است معانی
زیاد دارد چون در اوّل نهی شده است از دوستی کافران و یادآوري شده است مکر و حیلهي آنها نسبت بمؤمنین. پس از آن قضیّهي
احد بعد چیرگی و غلبهي در بدر یادآوري شده است و بعد یاد متّقین و اوصاف آنها شده است با آنچه آنها در عاقبت نتیجه [
صفحه 215 ] خواهند برد. و بعد از همهي اینها از سنّتهاي گذشته نام برده شده است و یادآوري که اینکه قرآن موجب پند است و
هدایت و همین روش قرآن است که با یک مبنا و اساس مختصر بوسیلهي سیاق و اسلوب مخصوص معانی زیاد را میفهماند که بدل
بزرگان از علماء و نویسندگان هم خطور نکرده است، پس میگوئیم باین آیات خدا ما را بسنن ملل ارشاد کرده است که از آن
138 مجمع: حسن و قتاده گفتهاند: یعنی اینکه قرآن وسیلهي «ِ هذا بَیان لِلنّاس » . علوم خاص بسنن تدوین کنیم و از آن استفاده نمائیم
138 مجمع: علیّ « وَ هُديً » . 24 إبن اسحاق گفته است: یعنی اینکه سنّتها و گذشتهها وسیلهي راهنمائی است - هدایت است. -قرآن- 1
بن عیسی گفته است فرق بیان با هدي آنست که: بیان بمعنی توضیح است براي دیگري تا بفهمد هر چه باشد امّا هدي توضیح و
138 ابو الفتوح: اگرچه قرآن براي هدایت همگان « للمتّقین » 12- راهنمائی حق است از باطل و راه صواب از گمراهی. -قرآن- 1
139 « وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا » . است امّا تخصیص متّقین براي آن است که آنها میتوانند استفاده کنند و دیگران آنرا رها کردهاند
مجمع: در جنگ با دشمن سستی نکنید و اندوهناك نباشید که مسلمین کشته شدند و اموالتان تلف شد و بعضی گفتهاند: یعنی
بواسطهي زخمها ضعیف و ناتوان نباشید و نیز گفتهاند: بواسطهي شکست سست و ناتوان نباشید و چون غنیمت نرسیده اندوهناك
33 طبري از إبن جریج نقل است: یعنی در کار دشمن ضعیف نباشید و اندوه ناك نشوید. ابو الفتوح نوشته است: - نباشید. -قرآن- 1
یک بار شما را باشد و یک بار بر شما، فتح و ظفر به رحمت و توفیق خدا باشد و آنکه بر شما باشد از تخاذل و تواکل و تثاقل شما
بود تا [ صفحه 216 ] خذلان او شما را دریابد و از مقصود باز مانید و شاعري از پارسیان ممدوح خود را تسلیه میدهد، از وهنی که
81- فرمت- 79 -» در لشگر افتاد در بعضی کارزارها. اي خداوند گر از لشگر تو پیشروي || بی تو در حرب گرفتار شد الحرب سجال
نه همه ساله ظفر اهل ظفر یافتهاند || یا نه هر گونه چشیده است بدي نیک سگال گر همه ساله بود کامروا مردم نیک || پس چه
139 طبري: إبن اسحاق گفته است: یعنی اگر مؤمن باشید، در عاقبت شما چیره و « وَ أَنتُم الأَعلَونَ » بود آنهمه ناکامی پیغمبر و آل
26 و هم طبري نقل کرده است از پیشینیان که: معنی اینکه جمله آن است که: خالد ولید بر کوه بالا - ظفرمند خواهید بود. -قرآن- 1
رفت و مسلمین با تیر او را و مردمانش را دفع کردند، چنانکه در جهت نزول نوشتیم. ابو الفتوح نقل کرده است که گفتهاند: چون
مؤمن هستید بالاتر هستید. کشف الاسرار: پیر طریقت در مناجات گفت: الهی، چه غم دارد او که تو را دارد! کرا شاید او که تو را
140 «ٌ إِن یَمسَسکُم قَرح » . نشاید! آزاد آن نفس که بیاد تو بازان، و آباد آن دل که بمهر تو نازان، و شاد آن کس که با تو در پیمان
ابو الفتوح: راشد بن سهل گفت: سبب نزول اینکه آیه آن بود که: چون رسول علیه السّلام از احد باز آمد و صحابهي او جماعتی
کشته و جماعتی مجروح و زنان و کودکان نوحه میکردند، رسول علیه السّلام دلتنگ شد و گفت: بار خدایا، با رسول تو چنین
25 و اهل لغت گفتهاند: قرح بفتح قاف با قرح بضم قاف بیک معنی است مثل جهد - کنند، خداي تعالی اینکه آیه فرستاد. -قرآن- 1
[ بفتح با جهد بضم.ّ و بعضی دیگر گفتهاند: قرح بفتح، اصل جراحت است و با ضم قاف سوز و درد جراحت است. [ صفحه 217
طبري از مجاهد و دیگران نقل است که: معنی قرح جراحت است و قتل، حمزه و عاصم و کسائی و خلف با صداي جلو قاف
خواندهاند، و باقی قرّاء با صداي بالا خواندهاند. ابو الفتوح از محمّد بن سمیقع نقل کرده است که با فتح قاف و راء قرائت کرده
140 طبري از ربیع نقل است یعنی: پیغمبر [ص] و اصحابش در بدر چیره بکفّار شدند، و روز احد کفّار « تِلکَ الَأیّام نُداوِلُها » . است
31 مجمع: - چیره بر پیغمبر و یارانش شدند و گرفتاري مسلمین در احد بواسطهي سرپیچی از فرمان پیغمبر [ص] بود. -قرآن- 1
مقصود آن است که گاهی مختصر رنجی بمسلمانان میرسد و لیکن به کافران بشدّت و سختی، و هرگز کافر بر مسلمان چیره و
صفحه 104 از 201
24 مجمع: یعنی بواسطهي صبر - 140 طبري: یعنی تا جدا کند خدا مؤمنین را از منافقین. -قرآن- 1 «ُ وَ لِیَعلَمَ اللّه » . مسلّط نمیشود
مؤمنین بر مقاومت با دشمن باین خصوصیّت نزد خدا شناخته میشوند، تا با آنها مطابق استحقاق اینکه مقام که مقاومت و پایداري
در برابر دشمن است رفتار شود و اینکه موجب تغییر در علم خدا نیست بلکه موجب ظهور تغییر در معلوم است، مثل اینکه شما
میدانید: فردا خواهد آمد، چون فردا شود، براي شما امروز خواهد شد و چون گذشت براي شما دیروز خواهد شد، و در تمام اینکه
مدّت زیادي و یا تغییر در اطلاع براي شما نخواهد بود و ممکن است معنی چنین باشد: تا بدانند دوستان خدا مؤمنین را، و کلمهي
اولیاء و دوستان در جمله ساقط شده است و علم نسبت بخدا داده شده است براي کمال احترام و علوّ درجهي آنها فخر: بجاي یحکم
یعلم گفته شده است، و معنی چنین است: تا اینکه خداوند حکم کند بر امتیاز مردمان مؤمن و صبور بر دیگران. عبده: گاهی انسان
بخطا چیزي را یقین و قطعی فرض میکند مثلا یقین دارد شجاع است چون موقع کارزار میشود میترسد و فرار میکند، و همچنین
یقین دارد مؤمن است و توکّل کامل بخدا دارد و هیچ چیز مانع او نمیشود، ولی چون گرفتار [ صفحه 218 ] شد خدا و دین و توکّل
را فراموش کرده، زاري و بیقراري آغاز میکند. در اینکه جمله خداوند ما را ارشاد میکند، که علم وقتی مطابق با خارج است و
واقع، که مقرون بعمل باشد، و جملهي: [لیعلم] بمنزلهي اینکه جمله است: [لیتبیّن الّذین آمنوا]. و از اینکه معنی بهتر آن است که
لِیَعلَمَ اللّه الَّذِینَ آمَنُوا] یعنی تا ثابت و یقین » : بگوئیم: علم خدا بچیزي یعنی حقیقت داشتن آن چیز و محقّق بودن آن، پس جملهي
140 طبري: کلمهي « وَ یَتَّخِذَ مِنکُم شُهَداءَ » 451- شود اکنون که اینها مؤمن هستند یا در ایمانشان ثابت و صادق هستند. -قرآن- 412
[شهداء] جمع شهید است و نتیجهي اینکه است هر که را ارادهي ازلی شامل شده است که بافتخار شهادت مفتخر شود اینکه افتخار
32 ابو الفتوح: یعنی چون ظاهر شده باشد که کی است که صفت عدالت دارد و صلاحیّت - نصیب او خواهد شد. -قرآن- 1
شهادت، او را اختیار کند براي آن تا بر خلقان گواه باشد. فخر: یعنی شما را شاهد بر گناهان مردم بگیریم، و اینکه مقام رفیعی است
براي آن مردم و ممکن است چون چند نفر از مسلمین که در بدر حاضر نشده بودند و آرزوي جهاد داشتند و در احد شهید شدند
141 فخر: زجّاج گفته است یعنی: خداوند «ُ وَ لِیُمَحِّصَ اللّه » . مقصود آن عدّه باشد که خدا آنها را به فیض شهادت رسانده است
چنین قرار داده است که روزگار گاهی براي کافر و گاهی براي مؤمن باشد تا در صورت اوّل مؤمن از گناه صاف و پاکیزه شود، و
در هنگام غلبهي مؤمن کافران نابود شوند و مقصود از کافرین در اینکه آیه همان مردم معارض با پیغمبر [ص] هستند زیرا تمام
26 عبده: یعنی در اینکه گرفتاري حقیقت مؤمن و ایمان خالص و صاف او براي خودش نمایان - کافران نابود نشدهاند. -قرآن- 1
میشود، و کافر هم ناامید میشود و محروم اگر در جنگ مغلوب شود و اگر چیره شود بواسطهي طغیان و سرکشی و غرورش
بنابودي حقیقی و معنوي گرفتار است که در صفات انسانی و مزایاي آدمیّت قابل معارضهي با مؤمن نیست. تفسیر صفی اینکه آیات
را بدین صورت ترجمه کرده است: [ صفحه 219 ] می بگردانیم اینکه سان روزها || بین مردم در زحیر و سوزها از وجوه
مصلحتها و حکم || تا جدا از فربهی گردد ورم در احد آمد شما را یک شکست || یک شکستی کز پیش صد فتح هست آن
شکست از امتحان دوست بود || مغزها را امتیاز از پوست بود تا که کرد از راه ایمان بذل روح || یا که شد بند غنیمت در فتوح
براي اینکه باشد که: « یَتَّخِ ذَ مِنکُم شُهَداءَ » : سخن ما همان است که در ترجمه نوشتیم و فقطّ اینجا میگوئیم: ممکن است جملهي
چون شکست در احد و کشته شدن مانند حمزه عموي پیغمبر [ص] و عدّهاي از پیشقدمها و بزرگان مؤمنین موجب اندوه پیغمبر
[ص] و دیگران شد، علاوه بر دلداریها که در جملههاي مختلف براي آنها گفته شده است، باین جمله مقام شامخی براي آنها اظهار
شده است، که خدا یک عدّه را از میان شما براي شهادت برمیگزیند، و شهداي احد منتخبین خدا هستند که بالاترین درجهي انسان
120- است. -قرآن- 92
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 142 تا 148
صفحه 105 از 201
أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّۀَ وَ لَمّا یَعلَم اللّه الَّذِینَ جاهَدُوا مِنکُم وَ یَعلَمَ الصّابِرِینَ [ 142 ] وَ لَقَد کُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبل أَن تَلقَوه فَقَد
رَأَیتُمُوه وَ أَنتُم تَنظُرُونَ [ 143 ] وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُول قَد خَلَت مِن قَبلِه الرُّسُل أَ فَإِن ماتَ أَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلی أَعقابِکُم وَ مَن یَنقَلِب عَلی
عَقِبَیه فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیئاً وَ سَیَجزِي اللّه الشّاکِرِینَ [ 144 ] وَ ما کانَ لِنَفس أَن تَمُوتَ إِلاّ بِإِذن اللّه کِتاباً مُؤَجَّلًا وَ مَن یُرِد ثَوابَ الدُّنیا نُؤتِهِ
مِنها وَ مَن یُرِد ثَوابَ الآخِرَةِ نُؤتِه مِنها وَ سَنَجزِي الشّاکِرِینَ [ 145 ] وَ کَأَیِّن مِن نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَه رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُم فِی سَبِیلِ
862 وَ ما کانَ قَولَهُم إِلاّ أَن قالُوا رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسرافَنا فِی - اللّه وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا استَکانُوا وَ اللّه یُحِبُّ الصّابِرِینَ [ 146 ] -قرآن- 1
- [ أَمرِنا وَ ثَبِّت أَقدامَنا وَ انصُ رنا عَلَی القَوم الکافِرِینَ [ 147 ] فَآتاهُم اللّه ثَوابَ الدُّنیا وَ حُسنَ ثَواب الآخِرَةِ وَ اللّه یُحِبُّ المُحسِنِینَ [ 148
از « تلقوه » . با صداي زیر سین از مصدر حسبان با کسر حاء به معنی ظن و گمان « حسبتم » : 266 [ صفحه 220 ] معنی لغات - قرآن- 1
از مصدر خلوّ بر وزن فعول، با صداي جلو خاء و « خلت » . مصدر لقاء با صداي زیر لام بمعنی برخورد کردن و دیدن و استقبال کردن
خلاء با فتح به معنی تهی شدن و محلّی را خالی کردن و کوچ کردن و کسی در جاي خود تنها ماندن و بر چیزي اقتصار و بس
از مصدر انقلاب، بمعنی صورت و حالت دگرگون شدن و وارونه شدن و برگشتن. « انقلبتم » . کردن و خلوت و منحصر کردن
« کایّن » . داراي مدّت و هنگام معیّن شده « مؤجّل » . جمع عقب با سکون و کسر قاف بمعنی پاشنهي پا، فرزند و نواده « اعقاب کم »
و بهمین جهت [کاي]ّ بدون نون هم تلفّظ میشود بمعنی چه بسا و بسیار و بمعنی استفهام از عدد « اي» مرکّب است از کاف تشبیه و
او ،« کاي تقرأ سورة الاحزاب » : نیز استعمال شده است المنجد در معنی اینکه کلمه مینویسد: ابی بن کعب از عبد اللّه مسعود پرسید
از مصدر استکانه بر وزن « استکانوا » . جمع ربّی با صداي زیر راء بمعنی جماعت و گروه « ربّیّون » .« ثلاثا و سبعین » : جواب داد
بمعنی خاري و فروتنی. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: از إبن عبّاس است: عدّهاي از اصحاب [ صفحه 221 ] پیغمبر « استغاله »
میگفتند: آرزو داریم مثل روز بدر اتفاق بیفتد که جنگ کنیم یا از فیض شهادت بهرهمند شویم و یا نام نیک و غنیمت بریم، چون
212 مجمع: در روز احد صدا بلند شد که پیغمبر - نازل شد. -قرآن- 194 « وَ لَقَد کُنتُم » در روز احد یک عدّه فرار کردند آیت 143
[ص] کشته شده است، اینکه آواز در مردم تأثیر مختلف داشت بعضی گفتند: اگر پیغمبر میبود کشته نمیشد: عدّهاي گفتند: بهمان
هدف که او میجنگید ما هم جنگ میکنیم تا باو برسیم، عدّهاي گفتند: اي کاش دسترس بعبد اللّه إبن ابی داشتیم که از ابو سفیان
براي ما امان بگیرد عدّهاي نشسته و بلاتکلیف در اندیشه بودند یک دسته گفتند: اگر محمّد کشته شده است شما پی همان دین اوّل
خود بروید. انس بن نضر عموي انس بن مالک گفت: اي مردم اگر محمّد کشته شده است خداي محمّد کشته نشده است زندگی
پس از او براي شما چه سود! بهمان ایمان که او جنگ میکرد شما هم بجنگید و با همان که او مرد شما هم بمیرید. آنگاه گفت:
خدایا از آنچه مسلمین میگویند و منافقین میخواهند انجام دهند من بیزارم پس از آن با شمشیر حمله کرد و جنگ کرد تا کشته
شد مردي از انصار در خون خود میغلطید یکی از مهاجرین بر او گذشت و گفت: فهمیدي پیغمبر را کشتند! مرد انصاري گفت:
اگر محمّد [ص] کشته شده است مأموریت خود را انجام داده است و رسالت خود را ابلاغ کرده است شما از دین خود دفاع کنید.
کعب بن مالک گفت: اوّل کسی که پس از اینکه شهرت پیغمبر را شناخت من بودم که چشمان آن حضرت را از زیر کلاه خود
922 ترجمه: - در اینکه موقع نازل شد. -قرآن- 890 «ٌ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلّا رَسُول » دیدم و فریاد کردم: اینکه پیغمبر [ص] است. آیت 144
[اي مؤمنین براي شما روشن کردیم که اینکه حوادث و شکست و چیرگی در جنگ پند و عبرت است و سرمشق آینده و آزمایش
حاضرین]، 142 پس گمان میبرید بهشت نصیب شما است با اینکه هنوز ورزیده نشدهاید و نمودار نیست که کدام دستهي شما
جنگجو و کدام دسته ثابت قدم هستید! [براي اینکه خود را بهتر بشناسید، بیندیشید که] 143 شما بآرزوي جهاد [ صفحه 222 ] و
کشته شدن بودید تا آنگاه که دچار نشده بودید، و چون صحنهي جنگ را دیدید چشم بآن دوختید بیچاره مانده، [پشتگرمی شما
بمحمّد بود] 144 با اینکه او پیغمبري است و پیش از او هم پیغمبران بودهاند و رفتهاند و شایسته نیست اگر او بمیرد یا کشته شود
شما بعقب برگردید و دین دیرینهي خود پیش گیرید و آنکه چنین کند هیچ بخدا زیان ندارد. ولی آنها که پاس اینکه نعمت بدارند
صفحه 106 از 201
خدا بزودي مزدشان دهد. 145 و بدانید کسی را مرگ فرا نرسد مگر بفرمان خدا که هنگام آن بسرنوشت کرده و آنکه مزد دنیا
خواهد [و تندرستی و غنیمت از جنگ] باو میدهیم و آنکه مزد آخرت خواهد [از راه جهاد و فرمانبري پیغمبر] باو میدهیم و
بزودي سپاسگزاران را بمزد خود رسانیم، 146 و بسیار پیغمبران بودند که گروهی با آنها بجنگ رفتند و آنچه در راه خدا بآنها
رسید سست نشدند و نه ناتوان و خوار [به پیش دشمن] و البتّه خداوند دوستدار شکیبایان بود، 147 آن مردم [برابر دشمن] سخنی
نداشتند جز اینکه میگفتند: پروردگارا گناهان ما بیامرز و آن زیادهروي که در کار خود کردیم و پاي ما استوار بدار و بر مردم
کافر چیرهمان کن. 148 خداوند بآنها مزد بدنیا داد [که بر دشمن چیرشان کرد] و خوب مزدي بآخرت چون خداوند دوستدار
142 المیزان: یعنی میپندارید سروري و دولت « أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّۀَ وَ لَمّا یَعلَم اللّه-ُ الخ » : نکوکاران بود. سخن مفسّرین
نصیب شما است با اینکه آزموده و گرفتارتان نکنند و درون بهشت شوید با اینکه مردم شایسته و نالایق نمودار نشدهاند. اینک
توضیح آزمایش و گرفتاري از سوي خدا: در قرآن هدایت مختص بخدا معرّفی شده است و آن یا همگانی جانداران است که همان
الَّذِي خَلَقَ فَسَوّي وَ الَّذِي » طه 50 ] و ] « أَعطی کُل شَیءٍ خَلقَه ثُم هَدي » غریزهي پیدا کردن مصلحت زندگی است بدلیل اینکه آیه
« إِنّا هَدَیناه السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً » الاعلی 3] و یا خاص آدمیان است که هدایت بوسیلهي ادیان است باین آیات ] « قَدَّرَ فَهَدي
-586- 519 -قرآن- 531 - 81 -قرآن- 475 - حم سجده 17 ] -قرآن- 15 ] « وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَیناهُم فَاستَحَبُّوا العَمی عَلَی الهُدي » [ [الدّهر 3
وَ اللّه لا یَهدِي » 818 [ صفحه 223 ] و همین هدایت است که در برابر اضلال است بدلیل اینکه آیات - 737 -قرآن- 749 - قرآن- 675
جمعه 5] و هدایت عام بدنبال تقدیر گفته شده است چون کمال وجودي ] « وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ » [ صف 5 ] « القَومَ الفاسِقِینَ
« إِن عَلَینا لَلهُدي وَ إِن لَنا لَلآخِرَةَ وَ الأُولی » جانداران وابسته برهبري بسوي صلاح و پرهیز از فساد است چنانکه آیت 13 و الّلیل است
ولی در هدایت خاص، تقدیر بمعنی تهیهي وسائل و وادار کردن تصوّر ندارد پس بموجب اصل آفرینش هدایت به سوي کمال لازم
است و فرستادن پیغمبران و رهبري آنها همین هدایت آدمی بسوي کمال او است چه جوري آفریده شده است که زندگی او وابسته
است بفکر و کار چه خوب و درست یا بد و نادرست پس آدمی با یک رشته دستور دین و حوادث فردي و اجتماعی سر- و کار
دارد تا در اینکه تزاحم آزموده و ورزیده شود و بآنچه میتواند باشد برسد و ارزش خود را نمودار کند بسوي خوبی و خوشحالی یا
بسوي بدي و گرفتاري و همین است معنی امتحان و ابتلاي از سوي خدا، اینکه است که اگر آدمی با نافرمانی بسر برد تا همهي
آمادگی خود را در باطل بانجام رساند بدبختی بیشتر براي خود فراهم کرده است و همین است معنی مکر خدا و استدراج او که در
و بهمین گونه است طرف دیگر آن که .«ٌ سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث لا یَعلَمُونَ وَ أُملِی لَهُم إِن کَیدِي مَتِین » : آیات مکرر آمده است مثل
- 404 -قرآن- 1265 - 172 -قرآن- 341 - 117 -قرآن- 126 - فرمان بري راه حق باشد توفیق است و هدایت به معنی خاص.ّ -قرآن- 72
143 مفسّرین نوشتهاند: منظور همان است که در جهت نزول نوشتیم که چون از جنگ بدر عدّهاي « لَقَد کُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ » 1352
37- محروم شدند، آرزوي جنگ داشتند و چون در جنگ احد گرفتار شدند عدّهاي فرار کردند و باین آیه توبیخ شدند. -قرآن- 1
25 مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی شما - 143 طبري: یعنی مرگ را در شمشیر دست دشمن می- دیدید. -قرآن- 1 « وَ أَنتُم تَنظُرُونَ »
میدیدید مرگ را که تأکید جملهي قبل باشد و بعضی گفتهاند نظر در اینجا بمعنی فکر است یعنی شما تأمّل و فکر میکردید [
وَ ما » . صفحه 224 ] که عاقبت چه خواهد شد و بعضی گفتهاند: یعنی چرا فرار کردید با اینکه چشمتان به پیغمبر بود و او را میدیدید
144 ابو الفتوح نوشته است: چون مردم در احد فرار کردند عبد اللّه بن قمیئۀ الحارثی سنگی بینداخت، بر روي «ٌ مُحَمَّدٌ إِلّا رَسُول
رسول آمد و جراحت کرد و دندان رسول بشکست و اینکه ملعون بیامد و قوام رسول علیه السّلام میداشت تا فرصتی یابد، مصعب
بن عمیر را دید گمان برد که رسول است او را ضربت زد و بکشت و باز آمد و چنان گمان برد که رسول را کشته است بانگ
صحابهي رسول علیه السّلام « قتل محمّد » : و در خبر میآید که: ابلیس نیز از سر کوه آواز داد « قتلت محمّدا » : برداشت و میگفت
یکباره دلشکسته شدند و هزیمت شدن گرفتند، امیر المؤمنین علی گوید که: میدانستم که رسول را نکشتند براي آنکه واثق بودم
صفحه 107 از 201
بوعدهي خداي تعالی و لیکن چون باز آمدم و او را بر جاي خود ندیدم گمان بردم که او را از میان ما بآسمان بردند، گفت در
33 یا رسول اللّه کجا بودي! مرا گفت: براینان حمله - اینکه میانه رسول علیه السّلام را دیدم بشکر بر وي درآمدم و گفتم: -قرآن- 1
بر، چنانکه طرفی برفت، در اینکه میانه ابی بن خلف جمحی نگاه کرد، رسول را دید با جماعتی اندك، طمع اوفتاد او را، در آمد و
گفت: مرا نجات مباد اگر تو از من بجهی و آهنگ رسول کرد صحابه گفتند: یا رسول- اللّه دستور باشد تا ما یکی پیش او رویم!
رسول علیه السّلام گفت: رها کنید تا بیاید و پیش از آن هرگه پیغمبر را دیدي، گفتی: مادیانی دارم، هر روز او را مزقی ارزن
میدهم تا تو را بر پشت او بکشم، رسول علیه السّلام گفتی: من کشم ان شاء اللّه تو را، چون روز احد بود و اینکه ملعون قصد
رسول کرد گفت رها کنی تا بیاید چون نزدیک در- آمد حربه از دست حارث گرفت و حربه بر گردن او زد چنانکه اثر اندك
بکرد مانند خدشه او از اسب بیفتاد و بانگ و فریاد برگرفت و میگفت قتلنی محمّد، او را از آنجا برگرفتند اصحابش و میگفتند:
اینکه جراحت را هیچ اثر نیست و بیشتر از خدشه نیست او میگفت: و اللّه که اگر اینکه طعنه که محمّد بر من زد بر همه ربیعه و
مضر زدي همه هلاك شدندي، و اینکه از آن است که او مرا گفت: من تو را بکشم، و اگر نه هیچ بر من نزدي [ صفحه 225 ] چون
اینکه مقاله گفته بود ناچار کشته آمدم، او آن روز زنده بود و شب را بمرد جماعتی صحابه با رسول افتادند و رسول علیه السّلام
صحابه را ملامت کرد برگریختن ایشان گفتند: یا رسول اللّه ما را دل برجاي نماند که آواز قتل تو شنیدیم و عذر خواستند و خداي
144 مفسّرین معنی کردهاند، یعنی: مرتدّ شدید و از دین برگشتید و « انقَلَبتُم عَلی أَعقابِکُم » . تعالی در اینکه باب اینکه آیه فرستاد
32 عبده: إبن قیّم گفته است اثر - اینکه جمله اشاره است بآن گفتگوي مردم با یکدیگر هنگام شهرت کشتن پیغمبر [ص]. -قرآن- 1
اینکه جمله پس از پیغمبر بدرستی نمودار شد. که عدّهاي از دین برگشتند و مرتدّ شدند و عدّهاي باقی ماندند، و نیز عبده گوید:
اینکه آیه میفهماند که نباید گرفتاري و بهرهمندي اشخاص را دلیل خوبی و بدي آنها بدانیم. عقل و تجربه هم بما نشان میدهد که
چه بسا شخص راست و درست هم گرفتار شده است و مردم شرور و بد با خوشی بسر بردهاند و نیز عکس آنهم ممکن است و دیده
شده است و بهترین دلیل اینکه مطلب پیشرفت و خوشی پیغمبر و مؤمنین در بدر و عکس آن در احد که هیچکدام نشانهي خوبی و
25 بر خدا ناید ضرر زین ارتداد || آید آن را که گریزد از جهاد - 144 تفسیر صفی: -قرآن- 1 « فَلَن یَضُ رَّ اللّهَ » . بدي آنها نبود
میگریزد از حیات بیعوض || بیتوقّف جانب موت و مرض میگریزند از بقاي سرمدي || بر فنا و فوت و فقدان و بدي
144 ابی السّ عود: مقصود از شاکرین « وَ سَیَجزِي اللّه الشّ اکِرِینَ » میگریزند از حضور پادشاه || سوي غول و زخم مار و قعر چاه
آنهائی است که بر دین اسلام ثابت هستند چون بالاترین احسان و خوشی بهرهمندي از اسلام است و چون اصل شکرگزاري و
قدردانی حقیقی از دین ثابت در آن است از اینکه جهت مردمان ثابت قدم و مؤمن شاکرین نامیده شدهاند و در اینکه جمله نیز
37 [ صفحه 226 ] نعمت هستند. از إبن عبّاس نقل - اشاره است که آنها که ثبات نداشتند و در جنگ احد فرار کردند کافر -قرآن- 1
145 مفسّرین گفتهاند: یعنی علم خدا و یا امر و «ِ إِلّا بِإِذن اللّه » . شده است: شاکرین یعنی مطیعین للّه که مهاجرین و انصار باشند
را براي تأکید دانستهاند و اینکه طور معنی کردهاند: [خداوند « کتابا » 145 مفسّرین کلمهي « کِتاباً مُؤَجَّلًا » 25- فرمان خدا. -قرآن- 1
145 طبري: إبن اسحاق گفت: یعنی هر که فقطّ « وَ مَن یُرِد ثَوابَ الدُّنیا » 21- نوشته است مرگ مردم را بکتابت معیّن]. -قرآن- 1
بهرههاي مادّي و زندگی موقّت را بخواهد، و بعالم دیگر کار ندارد آنچه روزي و بهره در سرنوشتش معیّن شده است باو
میرسانیم، و در عالم دیگر محروم خواهد بود، و آنکه بآرزوي عالم دیگر است آنچه باو وعده شده است در آن جا باو داده می-
شود و هم آنچه باید در دنیا باو برسد از آن بهرهمند خواهد بود و پاداش شکرگزاران اینطور است که سود در آخرت دارند و از
33 مجمع: یعنی اگر کسی از جهاد غنیمت و بهرهي مالی بخواهد باو می- - آنچه در دنیا باید بآنها برسد محروم نیستند. -قرآن- 1
145 مجمع: جهت تکرار اینکه جمله یا تأکید « وَ سَنَجزِي الشّاکِرِینَ » . دهیم، و اگر ثواب و مزد در عالم دیگر بخواهد باو میدهیم
است و یا براي اظهار اینکه است که اگر کسی ثواب آخرت خواست ممکن است از دنیا محروم نباشد و اگر شاکر باشد از دنیا هم
صفحه 108 از 201
1- قرائت مشهور که 29- 146 سه قرائت براي اینکه کلمه نقل کردهاند: -قرآن- 1 « وَ کَأَیِّن مِن نَبِیٍّ » 29- بهرهمند میشود. -قرآن- 1
فتح کاف و همزه و تشدید یاء است. 2- کاین با کسر و تخفیف یا بر وزن فاعل. 3- کائن با همزهي مکسور بدون یا و هر سه بیک
146 إبن کثیر و نافع و یعقوب و ابو عمرو [قتل] بصیغه مجهول خواندهاند یعنی کشته شد بقیّه [قاتل] بقرائت «ُ قاتَلَ مَعَه » . معنی است
146 ابو الفتوح نوشته است: مفسرّان در ربّیّون خلاف « ربّیّون » [ 18 [ صفحه 227 - مشهور خواندهاند یعنی جنگ کردند -قرآن- 1
کردند: عبد- اللّه عبّاس و مجاهد و قتاده و ربیع و سدّي گفتند: جماعت بسیار عبد اللّه مسعود گفت: [ربّیّون] هزاران باشد ضحّاك
گفت: ربیه هزار باشد. کلبی گفت ده هزار باشد. حسن بصري گفت: علما و حکما باشند إبن زید گفت: اتباع باشند و ربّانیّون
والیان باشند و ربّیّون رعیّت. بعضی دیگر گفتند: خداي پرستان باشند و منسوب باشد با ربّ و کسرهي را از تغییرات نسب باشد
چنانکه منسوب به بصره را بصري خوانند. و حسن بصري با ضم راء خواند و اینکه لغت تمیم است و باقی بکسر راء و اینکه لغت
147 حسن بصري با صداي جلو لام خوانده است، و بقیّه با صداي بالا خواندهاند. - « وَ ما کانَ قَولَهُم » . حجاز است و عامّهي عرب
24 ابو الفتوح: اینکه جمله را دو معنی کردهاند: 1- چون بیشتر سخن ایشان دعا و زاري بود بقیّهي سخنان آنها به حساب - قرآن- 1
نیامده است و از حال آنها حکایت شده است که: سخنی ندارند مگر اینکه میگویند 2- چون پیغمبرانشان کشته میشدند آنها در
اینکه مطلب هیچ نمیگفتند و فقطّ التماس و زاري بدرگاه خدا میکردند. مناسب با معنی دوّم ابو الفتوح اینکه رباعی بابا طاهر
و» است. مو کز سوتهدلانم چون ننالم || مو از بیحاصلانم چون ننالم نشسته بلبل و با گل بنالد || مو که دور از گلانم چون ننالم
147 اسراف در برابر تقصیر است که بمعنی کوتاهی کردن است در چیز و باندازهي لازم نرساندن باشد پس اسراف بمعنی « اسرافنا
فَلا » و « أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم » : از اندازه بدر کردن و زیاده روي در کار است. فخر: مقصود گناهان کبیره است چون در قرآن است
147 مناسب « وَ ثَبِّت أَقدامَنا » 115- 84 -قرآن- 87 - که اسراف بمعنی زشتیهاي سخت استعمال شده است. -قرآن- 55 «ِ یُسرِف فِی القَتل
23 [ صفحه 228 ] دلی ده که در کار تو جان بازیم، و جانی ده که کار - اینکه جمله مناجات خواجه انصاري است: الهی -قرآن- 1
آن جهان سازیم، بضاعتی ده که در آز بر ما باز نشود و طاقتی ده که صعوهي حرص ما باز نشود دانائی ده که در راه نیفتیم و بینائی
« فَآتاهُم اللّه ثَوابَ الدُّنیا » . ده که در چاه نیفتیم. فخر: یعنی از سر ما خاطرههاي بد و افکار زشت بدر کن و از دل ما ترس و بیقراري
حُسنَ ثَوابِ » 38- 148 عبده: اینکه جمله دلیل است برخلاف آن- هائی که علوّ در زهد و کنارهگیري از زندگی دارند. -قرآن- 1
قید « ثَوابَ الدُّنیا » 148 فخر: چون نعمتهاي عالم دیگر آمیخته بچیز دیگر نیست مقیّد بحسن شده است. ولی در جملهي اوّل « الآخِرَةِ
مَن یُرِد ثَوابَ الدُّنیا نُؤتِهِ » ندارد چون ثوابهاي دنیا بزیان و زوال و هزاران منافی طبع آمیخته است. و در آیت سابق جمله اینطور است
ثَوابَ الدُّنیا وَ حُسنَ » که [منها] یعنی از آن چون با کلمهي من استعمال شده است و همچنین در جملهي بعد لیکن در اینکه آیه « مِنها
« من » گفته شده است بدون کلمهي [من] اینطور جمله براي اشاره است به اینکه که چون آنها عبادت میکردند، پس « ثَواب الآخِرَةِ
آورده شده است تا بفهماند قسمتی از آنچه می خواهند بآنها میرسد ولی در اینکه آیه چون آنها فقط دعا میکردهاند و نظر بثواب
-153- 27 -قرآن- 135 - و عقاب نداشتهاند، در پاداش آنها وعدهي کلّی داده شده است که ثواب میرسد بیکم و کاست. -قرآن- 1
491 طنطاوي: گویا خداوند در اینکه آیات میگوید: زندگی را روي اساس دولت نهادم یعنی هر - 316 -قرآن- 445 - قرآن- 272
روزي دست کسی که اگر یک دم شاد است دم دیگر غمناك است نه آن آهو را در کوه آزاد گذارم و نه درنده را در غار و نه
اعرابی را در بیابان و نه پیغمبر که بمقام وحی و الهام بالا رفته است در میان پیروانش آسوده مانده بلکه هر یک را بر دیگري مسلّط
کردیم تا نیروها و استعدادها بکار بیفتد و فضیلتها که در هر موجودي باندازهي غریزهاش نهفته است نمودار شود. بنگرید بتاریخ
گذشته که فنیقیها از سواحل مدیترانه بطرف تونس مهاجرت کردند، و بوسیلهي قائد مشهورشان [انیبال] سالیان دراز رومیها را در
شکنجهي [ صفحه 229 ] قتل و غارت داشتند تا رومیها مرکز آنها شهر [کارتاژ] را ویران نمودند و آنها را در بدر کردند و غرب بر
شرق مسلّط شد، در اینکه موقع یکی از حکماي رم گفت: نابودي دشمنان ما موجب زوال ما خواهد شد پرسیدند چرا! گفت: چون
صفحه 109 از 201
هر ملّتی که دشمن قوي نداشت و پیوسته در مبارزه نبود تنبل و راحت طلب شده نیروي مقاومت خود را از دست خواهد داد و
همیشه گرفتاري و سختی نیروي کار و کوشش آدمی را تقویت میکند تا استعدادش بکار بیفتد و فضیلتش نمودار شود، و گفتار آن
حکیم نمودار شد چون بتدریج رومیها بخوشی و آسایش رسیدند و کارشان بالا گرفت بتدریج تنبل شدند تا آنجا که آن
امپراطوري بزرگ ساقط شد و اروپاي جدید جانشین او. پس از اینکه مطلب از آثار شکسپیر شاعر انگلیسی بعربی منظوم ترجمه
کرده است اینک ترجمهي مختصري از آن: آنکه در دنیا خود را در خوشی میبیند مانند کسی است که در گور طلا اندود زندگی
کند، ما گرفتار سرنوشتی هستیم که گناه آدم ابو البشر موجب آن شده است و سختیهاي حیات هر یک از پس دیگري ما را گرفتار
دارد از پس گرماي تابستان ببادهاي سوزناك زمستان دچار میشویم لیکن در اینکه شدائد که مانند مارهاي کشنده هستند
گوهرهاي گرانبهائی نهفته است که از تاج افتخار سلاطین بالاتر است اینکه سنگهاي سخت بما پند میدهند و درختها و رودها
کتابهاي موعظه است که نمیتوانیم هیچیک آنها را دروغ بپنداریم بلکه هر کدام پرتوي است از نور خداوند. سخن ما: 1- در آیت
ظاهرش اینکه است که هنوز خدا مجاهدین را نشناخته است، نظیر اینکه معنی در قرآن ،« وَ لَمّا یَعلَم اللّه الَّذِینَ جاهَدُوا » : اوّل جملهي
یعنی ما آزمایش کردیم، براي فهمیدن اینکه جور جملهها بایستی ،« فتنّا » : زیاد است، که بعبارتهاي دیگر هم آورده شده است مثل
بگوئیم امتحان و انتظار فهمیدن دو فایده دارد: اوّل: اطّلاع شخص براي نتیجهي شخصی مثل تجربهها و کسب اطّلاعهاي افراد مردم
در کارهاي زندگی روزانه. دوّم: براي نموداري بطور کلّی و روشن شدن حقیقت مثلا در آزمایشگاههاي بزرگ دنیا عملی که
87 [ صفحه 230 ] براي اطلاع و استفادهي شخصی است که یکنفر دانشمند بخواهد براي بهرهي در - انجام میشود نه -قرآن- 40
زندگی شخص خود تجربهاي زیاد کند یا بمحفوظات خود بیفزاید بلکه میخواهد حقیقت فلان موجود نمودار شود، یا نتیجهي
فلان ترکیب و تحلیل قابل استفادهي جهانی بشود. پس در قرآن که اینکه جملهها و کلمات گفته شده است منظور معنی دوم است
در آیات پیش نظیر همین «ُ لِیُمَحِّصَ اللّه » : که بفهماند دوران زندگی آزمایشگاه آدمی است، بلکه دیگر موجودات هم. و جملهي
معنی است که افراد در کارهاي زندگی ورزیده شوند و چگونگی و توانائی خود را نمودار کنند و معنی دانستن خدا به مناسبت
2- از 33- ظهور علم است یعنی در آفرینش خداوند ظاهر و نمودار شوند مردمان مجاهد و مردان کار و کوشش. -قرآن- 11
استفاده میشود که پیغمبر [ص] از همین موجودات است و انسانی است مانند شما فقطّ مقام رسالت «ٌ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلّا رَسُول » : جملهي
داشته است و دیگرانی هم مثل او بودهاند و رفتهاند تا مانند مسیحیها او را خدا و فرزند خدا نشناسند و براي آفریننده افراد و اعضاء
فرض نکنند که پیغمبر هم یکی از آنها باشد و از او انتظاري بیش از انجام رسالت و مقام رهبري نداشته باشند و فقطّ یک پیشوا
میفهماند تثبیت و تأکید مطلب « أَ فَإِن ماتَ أَو قُتِلَ انقَلَبتُم » : 3- جملههاي 51- بشناسند که باید فرمانش را اطاعت کنند. -قرآن- 19
پیش را که پیغمبر انسان است و ممکن است او را بکشند یا خود بمیرد و نیز توبیخ مردم است که با وجود اینکه پیغمبر انسانی است
مثل شما و فقطّ وسیلهي رهبري است، چشم دارید که مانند بچهها همیشه دستتان را بگیرد و پابپا راهتان برد تا بر راه مستقیم باشید و
گر نه مانند خردسالان که اگر مادر دستشان را رها کند بر زمین میخورند شما هم با یک کلمهي شهرت مرگ پیغمبر شخصیّت و
ایمان خود را از دست داده و فرار میکنید و بفکر بت پرستی و اتکاي به بتپرستان میباشید در صورتی که بشما راه و چاه را نشان
دادند و وظیفهي خیر و صلاح را دانستید، دیگر نبایستی چشم شما بپیغمبر باشد، بلکه باید دستورهاي او را وظیفهي خود دانسته و با
مورد توجّه است که در « کِتاباً مُؤَجَّلًا » : 4- در آیت 145 کلمات [ 57 [ صفحه 231 - توکّل بخداوند آنها را انجام دهید -قرآن- 16
48 براي فهم آن بایستی بگوئیم: در - اوّل گفته شده است مرگ همه چیز با خدا است پس اینکه قید چه معنی دارد! -قرآن- 28
مرتبهي اوّل مردم را بحقیقت توحید متوجّه میکند که مرگ یک موجود باذن خداي بمعنی طبیعت نیست که بیحساب و بی-
سابقه چون موجب و وسیلهي طبیعی فرسوده شد و از کار ماند مرگ آن موجود برسد بلکه تمام آفرینش و موجودیت بیک اراده و
قدرت بیآغاز و انجام وابسته است که یک آن و یک دم در آن تخلّف روا نیست. و کلمهي کتاب اشاره بدو مطلب است، اوّل
صفحه 110 از 201
اینکه مرگ و دیگر تحوّلات عالم مانند کارهاي مردمان با اراده و عاقل است که از براي خود برنامه مینویسند و وقت هر چیز را با
دقّت معیّن میکنند. دوّم آنکه: چون نوشتن وسیلهي ثبات است و آنچه نوشته شد ثابت است و مصون از تغییر بکلمهي کتاب اینکه
حقیقت فهمانده شده است که حوادث عالم و مرگ مانند نوشتهي معیّن است و بهیچ وجه قابل تغییر و تأخیر نیست و بگفتهي حاج
در ظاهر میفهماند که اگر آدمی بخواهد از بهرههاي « مَن یُرِد ثَوابَ الدُّنیا نُؤتِه مِنها » : ملّا هادي سبزواري گفته است: . 5- جملهي
مادّي منتفع شود، خدا او را بهرهمند میکند، در صورتی که همهي مردم در جنب و جوش زندگی هستند و بیشتر محرومند ممکن
یعنی از بهرههاي زندگی باو میدهیم، اشاره باشد به استعداد و ظرفیّت افراد که هر « نُؤتِه مِنها » : 58 جملهي - است بگوئیم: -قرآن- 14
که هر چه لیاقت و استعداد دارد و بهمان اندازه بخواهد باو میدهیم چه در کارها و احتیاجات مادّي و چه در افکار و اعمال معنوي
مثلا فلان مخترع یا مهندس چون زندگی خود را از طریق توانائی خود که اینکه عمل بوده است خواسته است براي او مهیّا شده
است و آن راهزن و دزد هم اگر می- خواست از راههاي مناسب میتوانست زندگی خود را منظم کند ولی خود از راه نا- مناسب
خواسته است و از آن نتیجه برده است و همین است معنی ارادهي ثواب دنیا که فقط وسیلهي زندگی آماده میشود و هیچ جهت
که در آخر و پس از آن جملهها گفته « سَنَجزِي الشّاکِرِینَ » : 25 [ صفحه 232 ] و شاید جملهي - صلاح در آن منظور نیست. -قرآن- 9
شده است اشاره بهمین مطلب باشد که اگر کسی شاکر و سپاسگزار نعمت بود و بآن توجّه نمود و از آن استفاده کرد جز او نتیجهي
عمل خود را میبرد، چون اینکه استعداد و لیاقت که بآدمی داده شده است نعمت است و شکرش، بکار انداختن و بهرهبردن از آن
است و اگر آن را تلف کرد و از هزاران وسائل بهرهبرداري در زندگی صرف نظر کرد و مثلا بجیب بري قناعت کرد ثواب دنیاي او
همان چند ریال جیب مردم است که باو میرسد و اگر قناتی جاري کرد و یا سدّي ساخت و یا اختراعی کرد و یا کارگر که چند
آجر بدست بنا داد تا دیواري بالا رفت و ساخته شد علاوهي برگذار شدن زندگی هر کس باندازهي خودش همهي اینکه کارها
شکر است و بزودي نتیجهاش در عالم دیگر نمودار میشود، چون در اینکه عالم جیببر و مخترع و کارگر همه نان خورده و لباس
پوشیده و زندگی را برگذار کردهاند ولی نتیجهي ثابت و اثر اصلی اعمال در آنجا پیدا میشود، و شاید بهمین مناسبت با کلمهي
سین گفته شده است که معنی زودي را میفهماند چون اینکه سودهاي مادّي میگذرد و تا چشم برهم زده شود تمام میشود و به
تا «ُ کَأَیِّن مِن نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَه » : 6- از جملهي 42- اندك مدّت و زود جزاي شکر و انجام عمل شایسته دیده خواهد شد. -قرآن- 17
که اینکه یهودیها و مسیحیها هستند و کما بیش تاریخ و کتاب «ٌ قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَن » آخر آیات شاید اشاره باشد بآیات جلوتر
دارند بپرسید که ملّتهاي سابق بوسیلهي رهبري پیغمبرانشان چه کردند و چه نتیجه بردند و آنچه براي پس از زندگی خود مهیا
143- 60 -قرآن- 108 - کردند آن است که از نیکوکاران و محبوب خدا شدند. -قرآن- 19
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 149 تا 151
[ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُم عَلی أَعقابِکُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِینَ [ 149 ] بَل اللّه مَولاکُم وَ هُوَ خَیرُ النّاصِ رِینَ [ 150
- سَنُلقِی فِی قُلُوب الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعبَ بِما أَشرَکُوا بِاللّه ما لَم یُنَزِّل بِه سُلطاناً وَ مَأواهُم النّارُ وَ بِئسَ مَثوَي الظّالِمِینَ [ 151 ] -قرآن- 1
سر منزل و « مأوي » . دلیل و برهان، بمناسبت اینکه موجب قدرت و تسلّط صاحب دلیل است « سلطان » : 357 [ صفحه 233 ] معنی لغات
اقامتگاه و آنجا که انسان جاي میگزیند. جهت نزول: مجمع: از علی علیه « مثوي » . آنجا که آدمی فرود میآید و منزل میکند
السّلام نقل شده است: روز جنگ احد منافقین بمؤمنین گفتند امروز روز فرار است، بگریزید بطرف خویشاوندان خود و بر- گردید
بدین آنها آیه براي جلوگیري از اینکه راهنمائی نازل شد. ترجمه: 149 اي مردمی که ایمان آوردید بخدا و پیغمبر [ص] اگر فرمان
برید از کافران و نصیحت آنها را بپذیرید شما را بدوران جاهلیّت برمیگردانند و [از اینکه ایمان و اجتماع و همکاري محروم شده]
و زیان خواهید برد [هرگز دلبسته بکافران نشوید و از کسی باك نداشته باشید که] 150 خدا یاور و اختیار دار شما است و بهتر از
صفحه 111 از 201
هر دوستی و یاوري است، 151 [شما مسلمانان هیچ از عدد و قدرت کافران اندیشناك نباشید] که بزودي ترسی در دل آنها
میاندازیم [که بیچاره شوند] چون مشرك هستند [و مرکز اتّکاء ندارند و معبودشان بتها است که] دلیل بر درستی آن ندارند و
149 طبري: یعنی اگر از ابو سفیان فرمان « إِن تُطِیعُوا » : جایگاهشان آتش است که بد سرمنزلی است بر ستمکاران. سخن مفسّرین
31 مجمع: اطاعت در اینکه جمله بمعنی موافقت با میل و خواهش است یعنی اگر گوش فرا دهید بسخنان ابو - برید. -قرآن- 15
149 طبري: إبن اسحاق گفت: یعنی دنیا و آخرت شما نابود میشود. « فَتَنقَلِبُوا خاسِرِینَ » . سفیان و منافقین که گفتند: محمّد کشته شد
150 طبري: پس از آنکه در آیت قبل جلوگیري از اطاعت کافران شده است، نگفته است از خدا « بَل اللّه مَولاکُم » 27- -قرآن- 1
اطاعت کنید، بلکه معنی عالیتري را فهمانده است که اختیار داري خدا باشد و او است که نگاهبان شما است و از اطاعت آنها
با « سیلقی » 151 ابو الفتوح: ابو ایّوب سجستانی « سَنُلقِی فِی قُلُوب الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعبَ » [ 26 [ صفحه 234 - نجاتتان میدهد. -قرآن- 1
را کسائی و إبن عامر و « رعب » یا قرائت کرد یعنی خدا القاء میکند و باقی قرّاء با نون خواندهاند یعنی ما میاندازیم، و کلمهي
یعقوب و ابو جعفر با حرکت و صداي جلو عین قرائت کردهاند و بقیّه بیصدا و هر دو لغت عرب است و به یک معنی است. و ابو
الفتوح نوشته است: سدي گفت: چون ابو سفیان و اصحابش آن قتل بکردند و آن وهن در صحابهي رسول، برفتند و روي بمکّه
نهادند چون ببعضی راه برفتند ابو سفیان گفت: خطا کردیم ما قومی بسیار از اینان بکشتیم و جمعشان متفرّق کردیم و از ایشان جز
جماعتی اندك ضعیف نماند چرا بیامدیم ایشان را استیصال ناکرده بیائید تا باز گردیم و ایشان را مستأصل کنیم عزم کردند که
بازگردند خداي تعالی ترس در دل ایشان افکند تا نیارستند بازگشتن. خداي تعالی خبر داد از غیب تا رسول و صحابه ایمن شوند از
مرا یاري کردند بترس و در بعضی روایات [از پیش من بیک ماه « نصرت بالرّعب » : آنکه ایشان باز خواهند گشتن. و رسول گفت
56 فخر: نشانهي ترس دل کافران یکی آنکه پس از - راه] تا هر کجا رسول فرود آمدي بر یکماهه دشمن از او بترسیدي. -قرآن- 1
رفتن، ابو سفیان پشیمان شد و خواست مردم را برگرداند و همهشان را تمام کند ترس در دلش افتاد که جرئت نکرد. یکی دیگر
آنکه پس از جنگ أبو سفیان بر کوه بالا رفت و آواز داد: کجایند محمّد و ابو بکر و عمر و با آنها سخنانی گفت و با وجودي که
غالب شده بودند جرئت نکرد جلو بیاید و از روي کوه با آنها سخن گفت. عبده: مؤمن و کافر که در آیه نامبرده شده است اگر
امروز باشند باز هم کافران از مسلمانان خواهند ترسید چون قرآن درست گفته است و مردم عوض شدهاند. زیرا آن مسلمانان از
بذل مال و جان دریغ نداشتند و کافران آن روز در برابر راهنمائیهاي پیغمبر [ص] و پیشرفتها و حسن تربیت باز مخالفت و سرسختی
151 مجمع: یعنی آنچه را که دلیلی بر « ما لَم یُنَزِّل بِه سُلطاناً » . میکردند البتّه اخلاق و رفتار هر دو طرف مستلزم همان رعب بود
35 [ صفحه 235 ] از طرف خدا نیامده شریک با او قرار دادهاند. سخن ما: 1- اینکه جمله بمنزلهي دلیل است - خداوندیش -قرآن- 1
براي ترس دل مشرکین که چون چیزهائی را شریک با خدا کردهاند که از طرف خدا دلیلی بر شرکت نیامده است پس در دل آنها
ترس میافکنیم، و تناسب اینکه استدلال شاید اینطور باشد که مردم مشرك وابستگی و نقطهي اتکا ندارند و پیوسته در اضطراب
هستند. آیا رعب که در اینجا گفته شده است چه وقت بوده است! اگر همانطور که نقل شد در جنگ احد باشد بایستی پس از
شکست مسلمین و هجوم اعراب باشد که در همان گیر و دار آیه بر پیغمبر [ص] نازل شد، و آن حضرت بر مردم خواند و موجب
تقویت مسلمین شد و در نتیجه آسوده شدند، و ممکن است اوّل آیه براي اعلام باشد که بطور کلی کافرین مرعوب هستند، چنانکه
دیگران هم احتمال دادهاند، بگفتهي مثنوي: ترس و لرزه باشد از غیر یقین || هیچکس از خود نترسد اي حزین
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 152 تا 155
وَ لَقَد صَ دَقَکُم اللّه وَعدَه إِذ تَحُسُّونَهُم بِإِذنِه حَتّی إِذا فَشِلتُم وَ تَنازَعتُم فِی الَأمرِ وَ عَ َ ص یتُم مِن بَعدِ ما أَراکُم ما تُحِبُّونَ مِنکُم مَن یُرِیدُ
الدُّنیا وَ مِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ ثُم صَ رَفَکُم عَنهُم لِیَبتَلِیَکُم وَ لَقَد عَفا عَنکُم وَ اللّه ذُو فَضل عَلَی المُؤمِنِینَ [ 152 ] إِذ تُصعِدُونَ وَ لا تَلوُونَ
صفحه 112 از 201
[ عَلی أَحَ دٍ وَ الرَّسُول یَدعُوکُم فِی أُخراکُم فَأَثابَکُم غَ  ما بِغَمٍّ لِکَیلا تَحزَنُوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا ما أَصابَکُم وَ اللّه خَبِیرٌ بِما تَعمَلُونَ [ 153
ثُم أَنزَلَ عَلَیکُم مِن بَعدِ الغَم أَمَنَۀً نُعاساً یَغشی طائِفَۀً مِنکُم وَ طائِفَۀٌ قَد أَهَمَّتهُم أَنفُسُهُم یَظُنُّونَ بِاللّه غَیرَ الحَق ظَن الجاهِلِیَّۀِ یَقُولُونَ هَل
لَنا مِنَ الَأمرِ مِن شَیءٍ قُل إِن الَأمرَ کُلَّه لِلّه یُخفُونَ فِی أَنفُسِهِم ما لا یُبدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَو کانَ لَنا مِنَ الَأمرِ شَیءٌ ما قُتِلنا هاهُنا قُل لَو
کُنتُم فِی بُیُوتِکُم لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیهِم القَتل إِلی مَضاجِعِهِم وَ لِیَبتَلِیَ اللّه ما فِی صُ دُورِکُم وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُم وَ اللّه عَلِیم بِذاتِ
الصُّدُورِ [ 154 ] إِن الَّذِینَ تَوَلَّوا مِنکُم یَومَ التَقَی الجَمعان إِنَّمَا استَزَلَّهُم الشَّیطان بِبَعض ما کَسَ بُوا وَ لَقَد عَفَا اللّه عَنهُم إِن اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ
از مصدر حس بر وزن فعل بفتح فاء ادراك کردن احساس کردن، « تحسّون » : 1359 [ صفحه 236 ] معنی لغات - 155 ] -قرآن- 1 ]
صعود با « تصعدون » از مصدر فشل بفتح فاء و شین، بمعنی سستی، دیر کردن ترسیدن « فشل تم » . دانستن و کشتن و مستأصل کردن
از « تلون » . صداي جلو صاد و عین بمعنی بالا رفتن، ولی اینکه کلمه از مصدر اصعاد بر وزن افعال است بمعنی راه زیاد پیمودن
مصدر لی و لوي بر وزن فعل بفتح فا و سکون عین بمعنی پیچیدن، دو تا کردن، مخفی کردن، و اگر بالاي نافیه استعمال شود مثل
از مصدر اثابه بر وزن اقاله بکسر همزه بمعنی « اثاب کم » . یعنی منتظر نمیشود و توقّف براي کسی نمیکند « لا یلوي علی احد »
بر وزن فعال بضم بمعنی چرت و « نعاس » . آرامش دل، اطمینان، درستی ضد خیانت « امنۀ » . تندرست شدن، پاداش دادن، بخشیدن
از مصدر تولّی بمعنی عهده دار شدن، دوست « تولّوا » . جمع مضجع بفتح جیم بمعنی خوابگاه « مضاجع » . سستی حواس و اوّل خواب
گرفتن، رو گرداندن، رها کردن، پشت کردن، فرار کردن. [ صفحه 237 ] جهت نزول: فخر: چون پیغمبر [ص] از احد بمدینه
برگشت مردم با یکدیگر میگفتند: چرا ما باین گونه گرفتار شدیم با آنکه خدا بما وعدهي فتح داده است. آیه براي جواب آنها
نازل شد، و نقل شده است که پیغمبر [ص] در خواب دید که قوچی را سر برید، چون طلحه بن عثمان که پرچمدار اعراب بود کشته
شد و بعد از او نه نفر دیگر در اطراف پرچم آنها کشته شدند، اینکه قضیّه تعبیر آن خواب بوده است و مقصود از وعدهي خدا همان
خواب پیغمبر [ص] است و نیز گفتهاند ممکن است مقصود وعدهي نزول ملائکه باشد و ممکن است انداختن ترس در دلهاي
کافران باشد. مجمع: آنگاه که پیغمبر قشون خود را مرتّب نمود عدّهاي تیر انداز را در محلّی که مانع از عبور مشرکین بود معیّن
فرمود و سفارش کرد اینجا ثابت بمانید و مانع از حملهي دشمن شوید تا بر آنها چیره شویم، چون مشغول جنگ شدند عدّهاي از
کافران را کشتند و بغارتشان پرداختند، دستهاي از آن تیراندازها بطمع غنیمت محل مأموریت خود را ترك کردند. خالد ولید که در
دستهي کافران بود، معبر را خالی دید، از آنجا حمله کرد، و عبد اللّه بن جبیر که رئیس مأمورین بود کشته شد و مسلمین در میانهي
کفّار گرفتار شدند و هفتاد نفرشان کشته شد، و صدا بلند شد که پیغمبر کشته شده است عدّهاي گفتهاند نزول آیه براي اینکه
وعدهي پیغمبر و انحراف مردم بوده است. در کتابهاي تفسیر و هم کتب سیره نوشتهاند که چون پرچمدار اعراب کشته شد و
مسلمین حمله کردند، کفّار فرار کردند و اینها بجمعآوري غنیمت و اموال کافران مشغول شدند، مأمورین معبر گفتند اگر ما در
اینجا بمانیم از غنیمت محروم میشویم رئیس آنها عبد اللّه بن جبیر گفت: فرمان پیغمبر [ص] است و باید اطاعت کنیم، اختلاف در
اشاره باین گفتگو باشد. ترجمه: 152 و همانا خداوند آن نوید یاري که زین پیش بشما داد « تنازعتم » آنها پیدا شد و شاید جملهي
راست کرد که بسرنوشت او کافران را کشتید تا آنگاه که خود سست شدید و در فرمانبري پیغمبر یکدل نماندید و نافرمان شدید با
آنکه آنچه خواستید خدا بشما بنمود [که کافران را [ صفحه 238 ] کشتید و غنیمت بردید] چه گروهی سرمایه و خوشی زندگی
خواستند و دیگري مزد جهان دیگر، سپس خدا شما را از کافران بگرداند [که فرمان نداد دنبالشان کنید] تا شما را بیازماید [کسی
شاد شده است که از برابري با دشمن آسوده مانده و کسی چشم بفرمان است که هر چه بیند خیر و خوشی داند] و البتّه خداوند از
شما درگذشت که بخشنده بمؤمنان است. 153 بیاد آرید آن دم که میگریختند و پرواي کس نداشتید با آنکه پیغمبر شما را از
دنبال آواز میکرد [نگریزید و سوي من آیید] پس خدا شما را باندوهی چند گرفتار کرد تا [آزموده شوید و] بآسیب و زیان که
دیدید افسوس نخورید که خدا خبردار کار شما است. 154 از پس اینکه غم گروهی را خدا خواب بچشمشان آورد تا آسایشی
صفحه 113 از 201
باشد و گروهی باندیشهي خود بودند و بمانند روزگار کفر و جاهلیت بخدا بدگمان که اینکه کار ما چگونه بود! اي محمّد بگو:
همه کار بقدرت خداوند است. ولی آنها چیزي بدل نهان کنند که با تو در میان نگذارند و گویند: اگر از فتح و ظفر بهرهاي براي ما
بود دوستان ما اینجا کشته نمیشدند. تو بآنها بگو: اگر در خانهي خود بودید البتّه آنها که مرگ بسرنوشت دارند بسوي خوابگاه
مرگ خود بمیدان نمودار میشدند. و البتّه آنچه در سینهي شما است خدا میآزماید [و درستی و نادرستی را نمودار میکند] تا
آنچه در دل دارید و باندیشهي آن هستید پاکیزه و پاك گرداند که او دانا است بآنچه در دلها است. 155 آنها که بروز برابري
مسلمان و کافر پشت بجنگ کردند البته بدنبالهي پارهاي از کار بد بود که دیو ایشان را بلغزاند و خداوند از آنها درگذشت که او
152 طبري: براء گفت: چون روز احد با مشرکین رو برو شدیم «ُ وَ لَقَد صَدَقَکُم اللّه وَعدَه » : آمرزندهاي است بردبار. سخن مفسّرین
پیغمبر [ص] عدّهاي مردان را در برابر تیراندازان آنها نشاند و عبد اللّه بن جبیر را رئیس قرار داد و فرمود: اگر دیدید ما بر آنها چیره
شدیم شما از جاي خود نجنبید و اگر آنها مسلّط شدند باز هم شما بکومک ما نیائید چون مشغول جنگ شدیم اعراب شکسته شدند
و رو بفرار نهادند و زنهاشان ساق، برهنه کردند که فرار کنند خلخالهاي آنها نمودار شد مردان عبد اللّه گفتند: اینها غنیمت است -
54 [ صفحه 239 ] باید بچنگ آورد، او گفت: دست بردارید مگر سفارش پیغمبر را فراموش کردید آنها گوش نکردند و - قرآن- 15
روانه شدند. مجمع: مقصود از وعدهي خدا همان است که در آیات پیش گفته شده است که اگر صبر کنید ملائکه بشما کومک
152 مجمع: یعنی بواسطهي علم خدا بود که آنها را بیچاره کردید و کشتید و گفتهاند یعنی بلطف خدا «ِ تَحُسُّونَهُم بِإِذنِه » . میکنند
چون اذن بمعنی آزادي در کار است و لطف فراهم کردن وسیلهي کار است پس اذن خدا یعنی لطف او که بفراهم کردن وسیله
152 ابو الفتوح نوشته است: بعض اهل معانی گفتند: در کلام تقدیم و تأخیر هست و « حَتّی إِذا فَشِلتُم وَ تَنازَعتُم » 28- است. -قرآن- 1
تقدیر اینکه است: تا آنگاه که نزاع کردید و نافرمانی پس ترسیدید و ناتوان شدید. و منازعهي ایشان آن بود که چون صحابه رسول
بغنیمت مشغول شدند اصحاب شعب گفتند: مردمان غنیمت برند و ما بینصیب مانیم عبد اللّه جبیر که امیر ایشان بود گفت: مکنی و
فرمان رسول رها نکنی ایشان گفتند رسول اینکه آن وقت گفت که کار بخلاف اینکه بود اکنون چون ایشان بهزیمت شدند تا آخر.
15 فخر: ممکن است مقصود از امر - 152 طبري: یعنی در فرمان خدا با یکدگر اختلاف کردید. -قرآن- 1 « فِی الَأمرِ » 39- -قرآن- 1
152 ابو الفتوح نوشته است: و عاصی شدي در « وَ عَ َ ص یتُم » . شأن و قضیّه باشد یعنی در اینکه کار که بودید مخالف یکدگر شدید
فرمان رسول که شما را فرمود که از اینجا مفارقت مکنید و اگر بینی که ما را بکشند از آخر ما و اگر بینی که ما غنیمت میگیریم. -
152 ابو الفتوح نوشته است: خداي آنچه محبوب و مراد شما بود با شما نمود یعنی از فتح و ظفر و « أَراکُم ما تُحِبُّونَ » 15- قرآن- 1
نصرت شما بباد صبا تا در سیر میآید که تا ایشان در جاي بودند باد صبا میجست و خاك بر روي مشرکان میزد چون شعب رها
26 [ صفحه 240 ] کردند باد صبا دبور گشت و روي بر ایشان نهاد و ایشان مدهوش شدند و نمیدانستند که حال چگونه - -قرآن- 1
152 طبري: ضحّاك گفت: عبد اللّه مسعود میگفت گمان « مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنیا » . است و بر عمیا یکدگر را میزدند و میکشتند
32 و عموم مفسّرین اینکه جمله را - نداشتم از اصحاب پیغمبر [ص] کسی باشد که طالب دنیا باشد تا روز احد پیش آمد. -قرآن- 1
تطبیق کردهاند بر آن دو دسته که یکی محل مأموریت را خالی کرد و یکی باقی ماند. کشف الاسرار: ذو النّون مصري گفت: الهی
اگر از دنیا مرا نصیبی است به بیگانگان دادم، و اگر از عقبی مرا ذخیرهاي است بمؤمنان دادم، در دنیا مرا یاد تو بس، و در عقبی مرا
152 طبري: یعنی اي مسلمانان خدا شما « ثُم صَ رَفَکُم عَنهُم » . دیدار تو بس، دنیا و عقبی دو متاعاند بهائی و دیدار نقدي است عطائی
را از مشرکین منصرف کرد و روي شما را از آنها برگرداند پس از آنکه مطابق میل شما فراهم شد براي اینکه نافرمانی کردید و دنیا
28 ابو الفتوح: یعنی برگرداند شما را بوسیلهي فرار از مشرکین با اینکه برگشتن مسلمین از - را بر آخرت ترجیح دادید. -قرآن- 1
مشرکین فرار است و گناه جهت اینکه اینکه عمل بخدا نسبت داده شده است یا براي آن است که مقصود برگشتن عدهي دوّمی
است که چون دستهي از آنها گناه کردند و رفتند براي بقیه نیروي مقاومت نبود و وظیفهي استقامت براي آنها نماند پس برگشتن
صفحه 114 از 201
آنها از کافران براي حفظ نفس و باجازهي خدا بود و ممکن است مقصود تخفیف تکلیف باشد یعنی شما را از ایشان برگرداند و
دوباره موظّف بتعقیب نکرد. مجمع: ممکن است مقصود آن باشد که چون نافرمانی کردید شما را بخود واگذاشت و کومک را
152 « عَفا عَنکُم » . برگرداند. فخر: ابو مسلم اصفهانی گفته است: شما را برگرداند یعنی ترس از شما را که در دل آنها بود برگرداند
1- خدا شما را بخشید و در عالم دیگر بر اینکه گناه [ 15 [ صفحه 241 - ابو الفتوح: در اینکه جمله دو احتمال دارد: -قرآن- 1
مجازات نخواهد کرد. 2- شما را بخشید و دشمن را مسلّط نکرد که بتواند همهتان را نابود کند. مجمع: بلخی گفته است: یعنی
مأمور شدند کافران را تعقیب کنند و چون به آنجا رسیدند که حمراء الاسد نامیده میشد آنها را از اینکه تکلیف معاف داشت و
153 طبري: عموم قرّاء با صداي جلو تاء و صداي زیر عین، قرائت کردهاند، از حسن بصري نقل شده « إِذ تُصعِدُونَ » . بخشیدشان
است که او با صداي بالا در هر دو قرائت کرده است، و بنا بقرائت اوّل معنی اینکه است که شما در میان درّه فرار میکردید، و
و از قتاده روایت شده است که در معنی آیه گفته است .« اذ تصعدون فی الواد » : گفتهاند در قرائت ابی بن کعب چنین بوده است
مربوط بروز احد است که مردم در میان درّه فرار میکردند و پیغمبر [ص] در دنبال آنها میگفت بندگان خدا بسوي من، بسوي
من، و امّا بقرائت حسن بصري نظر او اینکه بوده است که مردم بروي کوه فرار میکردند. و اسباط از سدّي روایت کرده است: -
الیّ » : 18 مسلمین که فرار کردند یک عده رفتند بشهر مدینه عدّهاي هم بکوه بالا رفتند و پیغمبر هم مردم را آواز میداد - قرآن- 1
153 « وَ لا تَلوُونَ » .« ارجعوا الی عباد اللّه، ارجعوا الی عباد اللّه » : و از إبن عبّاس نقل شده است که: میفرمود « عباد اللّه، الی عباد اللّه
153 کلبی گفته است: یعنی بر پیغمبر [ص]. - « عَلی أَحَدٍ » 18- ابو الفتوح: حسن بصري با یک واو خواند براي تخفیف. -قرآن- 1
- .« هَل ثُوِّبَ الکُفّارُ » : 153 حقیقت ثواب پاداش نیک است ولی براي سزاي بد هم استعمال میشود، مثل « فَأَثابَکُم » 15- قرآن- 1
153 طبري: قتاده گفت: یک غم آواز کشته شدن پیغمبر دیگري آن زخمها و کشتهها بود « غَ  ما بِغَمٍّ » 125- 15 -قرآن- 100 - قرآن- 1
که شصت و شش نفر از انصار و چهار نفر از مهاجرین کشته شدند، و عدّهاي دیگر گفتهاند: غم اوّل از دست دادن غنیمت و
[ 18 [ صفحه 242 - محرومیّت از فتح بوده است. و غم دوّم آنکه: ابو سفیان پس از کشتار بر کوه بالا رفت و مسلّط شد به -قرآن- 1
آنجا که پیغمبر و فراریان مجتمع بودند و اینکه موجب ترس و اندوه شد که دوباره به آنها حمله کنند. سدّي گفته است: چون
پیغمبر از پی فراریان روانه شد و آنها را آواز میداد رسید بنزدیک یک چند نفر که در کنار سنگی جمع شده بودند یک نفر از
آنها بگمان دشمن تیري بکمان گذاشت بطرف پیغمبر، آن حضرت خود را معرّفی فرمود آنها از دیدن پیغمبر [ص] شاد شدند و آن
حضرت از شهامت آن مرد که نیروي مقاومت خود را از دست نداده بود، آنگاه از پیشرفت اوّل و شکست بعد و کشته شدن یاران
سخن گفتند که ناگاه ابو سفیان را دیدند از بلندي بر آنها مسلّط است، از اینکه جسارت او سخت ناراحت شدند و سخن خود را
فراموش کردند پیغمبر فرمود اینها نمیتوانند بر ما مسلّط شوند و دعا فرمود که: اي خدا اگر اینکه اندك مردم کشته شوند، که تو را
یومئذ » : عبادت خواهد کرد! آنگاه یاران خود را تحریک فرمود تا با سنگ او را و همراهانش را دور کردند. ابو سفیان فریاد کرد
یعنی امروز هبل [که نام بتشان بود] بالاتر باشد کشته شدن حنظله در برابر حنظله [مقصودش حنظله بن ابی سفیان] بود که « اعل هبل
در بدر بدست مسلمین کشته شد و حنظله بن راهب که جنب بود و بدست اعراب کشته شد و پیغمبر [ص] فرمود: ملائکه او را در
آسمان غسل دادند. و مشهور شد به: غسیل الملائکۀ. باز ابو سفیان گفت: ما عزّي داریم و شما ندارید [مقصودش بت مشهور بود
بنام عزّي]. پیغمبر فرمود بعمر جوابش را بگو: خدا مولاي ما است و شما هیچ مولی ندارید. ابو الفتوح: حسن بصري گفت معنی
اینکه جمله از آیه چنین است: خدا غمّی بشما رساند روز احد در برابر غمّی که بآنها رساند بروز جنگ بدر. فخر: شش قسم غم
153 ابو الفتوح: آن روز چند نوبت مسلمین شاد و دلتنگ شدند آواز کشته « لِکَیلا تَحزَنُوا » . براي مسلمین در روز احد شمرده است
شدن پیغمبر دلتنگشان کرد از دیدن پیغمبر شاد شدند پس از آن ابو سفیان بالاي کوه نمودار شد ترسیدند و اندوهناك شدند که
20 [ صفحه 243 ] دشمن گرفتار میشوند چون پیغمبر [ص] دعا کرد و آنها را دور کردند باز آسوده و - دوباره به چنگ -قرآن- 1
صفحه 115 از 201
154 طبري: عدّهاي از قرّاء [تغشی] با تا قرائت کردهاند که فعل مؤنّث باشد یعنی امنۀ آنها را فرا « ثُم أَنزَلَ عَلَیکُم- الخ » . شاد شدند
گرفت عدّهاي دیگر با یا قرائت کردهاند تا فعل مذکر باشد یعنی نعاس آنها را فرا گرفت و هر دو قرائت مشهور است و در معنی
27 سدّي گفته است: پس از انجام جنگ احد چون اعراب - تفاوت نیست، چون نعاس و امنه در حقیقت یک چیز است. -قرآن- 1
روانه شدند مردم ترسیدند که شاید بمدینه حمله کنند، پیغمبر فرمود: اگر آنها بر اسب سوار شدند آهنگ مدینه دارند و اگر بر شتر
نشستند و اسبها را یدك کردند آهنگ وطن خود دارند مردي فرستاد تا ببیند چه میکنند، چون دید بر شتر سوار شدند و اسب
یدك کردند، به پیغمبر عرض کرد آن حضرت بآواز بلند مردم را خبردار کرد مؤمنین که اینکه شنیدند و دیدند آرام شدند و
باستراحت پرداختند عدّهاي از منافقین ترسناك و دو دل بودند که مبادا کافران بمدینه رو آورند اینکه آیه بیاد مردم میدهد آن
فرمایش پیغمبر و فکر و عمل آنها را. و ابو طلحه گفته است: من از مشمولین اینکه آیه بودم که چرت مرا گرفت و چند مرتبه آنچه
در دست داشتم میافتاد و باز او گفته است: آن روز سر که بلند میکردم مردم را میدیدم زیر کلاهخودهاي پوستی از چرت کج و
راست میشدند و احمد بن حسن ترمذي از سور بن مخرمه بچند واسطه نقل کرده است که او از پدر خود شنیده است که میگفته
است: از عبد الرّحمان بن عوف پرسیدم معنی اینکه جملهي قرآن را او گفت در روز احد خواب ما را فرا گرفت. و هم گفتهاند:
چرت در هنگام جنگ موجب آرامش دل و راحتی است و در هنگام نماز تحریک شیطان است. ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه
زبیر روایت کند از پدرش زبیر بن العوام که گفت: من با رسول بودم چون خوف و غم بر ما سخت شد خوابی و نعاسی بر من افتاد
286 [ صفحه 244 ] لَنا مِنَ الَأمرِ - لَو کانَ -قرآن- 274 » : و بر جماعتی که با ما بودند تا من سخن معتب بن قشیر میشنیدم که میگفت
46 و - پنداشتم که در خواب میبینم، پس خداي تعالی بر سبیل منّت و تذکّر نعمت اینکه آیت فرستاد. -قرآن- 1 « شَیءٌ ما قُتِلنا هاهُنا
عبد اللّه عبّاس گفت: خداي تعالی مسلمانان را از پس خوفی عظیم امنی تمام داد، تا در امن بجائی رسیدند که خواب بر ایشان غلبه
کرد و خواب با امن باشد و با خوف نباشد. کشّاف زمخشري پس از تشریح و توضیح: امنۀ بمعنی امن و آسایش است و امنه با
سکون میم نیز قرائت شده است و شاید مقصود از اینکه قرائت یک نوبت امن و آسایش است و اینکه جمله را چند معنی میتوان
کرد: 1- پس از اندوه آسایش با چرت بر شما فرستاد. 2- بر شما فرستاد چرت را بحالت آسایش و امن. 3- چرت را براي آسایش
فرستاد و شما چرت زدید تا آسوده شوید. 4- شما آسوده خاطر بودید که چرت بشما رسید. فخر چهار فائده براي اینکه چرت نقل
کرده است: اینک دو تاي آنها: 1- آسایش و تجدید قوا. 2- چون کافران مشغول کشتن مسلمانان بودند بقیّه را خداوند به خواب
154 مجمع: چون اعراب وعده کردند برگردند به جنگ « یَغشی طائِفَۀً » . گرفتار کرد تا از کشتهي یاران خود در آزار نباشند
مسلمانان آنها در حال آمادگی با کلاه خود بر سر، منتظر جنگ نشسته بودند که خدا خواب و آسایش براي آنها فرستاد لیکن
18- منافقین که ناراحت بودند از بر- گشتن کفّار که بآنها حمله کنند یا شهر را غارت کنند مشمول اینکه آسایش نشدند. -قرآن- 1
تفسیر ابو السّ عود: نقل سخن ابی طلحه که گفته است: من هم از آنهائی بودم که چرت او را فراگرفت و نیز اینکه جملهي یغشی
154 مجمع: یعنی « أَهَمَّتهُم أَنفُسُهُم » . طائفۀ دلیل است بر اینکه چرت و آسایش عمومی نبوده است و فقطّ چند نفر را فرا گرفته است
27 [ صفحه 245 ] بر خلاصی و آسودگی خود بود. ابو الفتوح: یعنی: منافقان - بخود مشغول بودند و همّت و فکرشان -قرآن- 1
154 مجمع: یعنی مانند گمان مردمان « غَیرَ الحَق ظَن الجاهِلِیَّۀِ » . خائف و بیخواب از خوف بیقرار بودند و از بیخوابی شعور نداشتند
دوران جاهلیّت و قبل از اسلام یا مانند گمان مردمان کافر و بیدین، اینکه منافقین چنین میپنداشتند که خدا پیغمبر [ص] را یاري
154 طبري: إبن جریج گفت: با عبد اللّه بن ابی گفتند امروز بنی خزرج « هَل لَنا مِنَ الَأمرِ مِن شَیءٍ » 38- نخواهد کرد. -قرآن- 1
38 -قرآن- - مقصودش اینکه بود که آیا براي ما هم پیروزي خواهد بود! -قرآن- 1 « هَل لَنا مِنَ الَأمرِ مِن شَیءٍ » : کشته شدند، او گفت
لَو » 34- 154 کلمهي کل با رفع و نصب هر دو قرائت شده است و در معنی تفاوت نمیکند. -قرآن- 1 «ِ إِن الَأمرَ کُلَّه لِلّه » 182-145
154 طبري: باین جمله خداوند براي پیغمبر [ص] راز منافقین را آشکار کرد که آنها میگفتند: اگر اینکه « کانَ لَنا مِنَ الَأمرِ شَیءٌ
صفحه 116 از 201
38 و عبد اللّه زبیر گفته است: من در حال چرت بودم - جنگ باختیار ما بود بآن اقدام نمیکردیم و کسی کشته نمیشد. -قرآن- 1
129 مجمع: مقصود از کلمهي: [امر] در هر دو - که میشنیدم: معتب بن قشیر میگفت: [لَو کانَ لَنا مِنَ الَأمرِ- تا آخر]. -قرآن- 100
154 ابو الفتوح: منافقان بقضا و قدر ایمان نداشتند و گمان میبردند نشانهي درستی « ما قُتِلنا » . جمله نصرت و غلبهي بر دشمن است
154 « لَو کُنتُم فِی بُیُوتِکُم- الخ » 13- دین و مذهب آن است که هرگز بآنها سستی راه نیابد و در عدد شان رخنه پیدا نشود. -قرآن- 1
1- اگر شما در خانهها بخوابید مؤمنین که بر آنها جهاد معیّن شده است به جنگ 30- مجمع: در معنی اینکه دو قول است: -قرآن- 1
میروند و میکشند و کشته میشوند، تخلّف شما از جنگ در وظیفه و عمل مؤمنین [ صفحه 246 ] مؤثّر نیست. 2- بر فرض شما
تخلّف از وظیفه کنید و در خانه بمانید از سرنوشت خود فرار نتوانید کرد، و خواه ناخواه آنکه باید کشته شود بپاي خود بقتلگاه
154 مفسّرین گفتهاند ممکن است مقصود آزمایش و تصفیهي مؤمنین باشد براي نموداري در خودشان « لِیَبتَلِیَ اللّه-ُ تا آخر » . میرود
22 [مثنوي] گر نتاند زشت کردن ناقص است || زین سبب خلّاق گبر و مخلص - یا نمایش حقیقت منافقین براي مؤمنین. -قرآن- 1
است پس از اینکه رو کفر و ایمان شاهدند || بر خداوندیش هر دو ساجدند لیک مؤمن دان که طوعا ساجد است || زان که
جویاي رضا و قاصد است هست کرها گبر هم یزدان پرست || لیک قصد او مراد دیگر است قلعهي سلطان عمارت میکند || لیک
155 مفسّرین نوشتهاند: مقصود « الَّذِینَ تَوَلَّوا » دعوي امارت میکند مؤمن آن قلعه براي پادشاه || میکند معمور نی از بهر جاه
آنهائی هستند که روز احد پشت بدشمن کردند، و از سدّي نقل کردهاند: مقصود آنهائی هستند که آن روز به مدینه فرار کردند. -
-155 مقصود روز احد است که یک دسته ابو سفیان با دیگر اعراب و دستهي دیگر پیغمبر با «ِ یَومَ التَقَی الجَمعان » 23- قرآن- 1
155 مفسّرین سه معنی براي اینکه جمله نوشتهاند: - « بِبَعض ما کَسَ بُوا » 29- مهاجرین و انصار با یکدگر رو برو شدند. -قرآن- 1
23 اوّل: شیطان آنها را لغزاند که فرار از جنگ و طمع در غنیمت کردند. دوّم: در پیش گناهانی داشتهاند که نتیجهاش - قرآن- 1
تسلیم بلغزش شیطانی شده است. سوّم: چون در پیش گناه کرده بودند شیطان آن را بخاطرشان داد تا از ترس آن گناه فرار کنند و
قبل از توبهي از آن کشته شوند. [ صفحه 247 ] سخن ما: 1- دو جملهي [صَرَفَکُم عَنهُم لِیَبتَلِیَکُم و فَأَثابَکُم غَ  ما بِغَمٍّ لِکَیلا تَحزَنُوا] بما
میفهماند که جریان حوادث طبق قانون آفرینش است و فقطّ انسان که میتواند از عقل خود و راهنمائی دیگران استفاده کند باید
بکمک اینکه دو وسیله خود را با حوادث طوري برابر کند که تفوّق خود را بر دیگر موجودات نگاهداري و تقویت کند، هم در
112 اینکه آیات - 62 -قرآن- 65 - کارهاي مادي و دوران زندگی و هم در آنچه موجب سعادت دائمی انسان است. -قرآن- 27
متوالی که در حادثهي احد نازل شده است خوب نشان میدهد مکتب نبوّت و روش تعلیم و تربیت پیغمبر را که در اینکه تحوّلات
پی در پی کوچک آن یک روز، بهر قسمت مردم را متوجّه میکند و خطاهاي فکري و عملی آنها را در جلو چشمشان میگذارد،
و از عمل خودشان براي خودشان نتیجه میگیرد تا براي آینده تربیت شوند. اوّل یادشان میآورد که در اینکه جنگ تفوّق براي
شما بود همانطور که انتظار آن را داشتید، چون طمعکار و سست و ضعیف شدید نباید انتظار پیشرفت داشته باشید و بحکم اجبار از
قدرت شما کم میشود و از حملهي بدشمن منصرف میشوید باز اینکه پیش آمد موجب نتیجهي بدتر و غمهاي بیشتر است پس
تمام اینکه حوادث بشما نشان میدهد که چه جور مردمی هستید و چه میکنید و چه نتیجه میگیرید، و نباید اینها موجب اندوه و
حزن و ناامیدي باشد بلکه باید خود بیاموزید و آموزگار باشد براي آیندهي دیگران زیرا بچشم خود دیدید تا از عقل خود و رهبري
پیغمبر استفاده میکردید موفّق بودید و باندك غفلت و بیباکی باین حوادث ناگوار دچار شدید پس اندوه و افسوس کار بیخردان
است و باید با چشم و گوش باز مواظب خود باشید تا موفّق شوید. 2- آیت صد و پنجاه و چهارم: [ثُم أَنزَلَ عَلَیکُم مِن بَعدِ الغَم-ِّ تا
آخر] راهنمائی بیک خاصیّت نفسانی میکند که آرامش وجدانی یا باصطلاح امروز خونسردي از لوازم آسایش و پیشرفت انسان
78 [ صفحه 248 ] و میدانید یک دستهاي در میان شما بودند - است میگوید: شما که خودتان یکدگر را بهتر میشناسید -قرآن- 32
که بد دلی و سستی در ایمان و عقیده آنها را اندیشناك داشت و اندوهناك که چه مصیبتی بر ما گذشت و آیا دوباره چه گرفتاري
صفحه 117 از 201
خواهیم داشت، امّا شما بواسطهي کمال ایمان و اطمینان با آسودگی خاطر و وجدان سالم بودید و هیچ نگرانی از گذشته و آینده
نداشتید که خواب شما را فرا گرفت و معلوم است در آن شدّت گرفتاري که عدّهاي کشته در جلو چشم و دشمن در آن طرف هنوز
ایستاده و از زخم زبان خودداري ندارد و ممکن است دوباره حمله کند و همه را بکشد و یا خانه و خانواده را غارت و اسیر کند،
ایمان و آرامش وجدان بود که همهي اینها را هیچ انگاشت و چشمها را بخواب کرد پس به اینکه نعمت متوجّه باشید و قدر آن را
بدانید و از آن استفاده کنید. 3- جملهي [استَزَلَّهُم الشَّیطان]ُ میفهماند که پارهاي کارها اثر منفی دارد یعنی نتیجهي آنها یا زیان
مادي است یا معنوي است یا هر دو: ناپرهیزي و زیاد روي موجب فقر مالی و بدنی است، از خشونت و بدرفتاري اعصاب فرسوده
میشود و مزاج ضعیف میشود و هم نفرت و انزجار مردم بعلاوهي مجازاتهاي عالم دیگر بالخصوص در جمله [بِبَعض ما کَسَ بُوا]
توجّه میدهد که انسان نباید مغرور شود و همیشه بایستی از خود باخبر باشد چه ممکن است یک عمل منفی پس از مدّتی نتیجهي
خود را بدهد و آدمی را گرفتار بدي آن بنماید. براي نمونه اگر کسی براي سود مالی در برابر اندك قدرت از حق خود چشم
پوشید و اظهار ضعف نمود نتیجهي اینکه کار اینکه است که اگر بازهم با اینجور چیزها سر و کار پیدا کرد نمیتواند از آن خود
داري کند و همان خاصیت منفی و عامل حرمان و نابودي و شیطان انسان را میلغزاند و باز هم بطمع غنیمت میافتد و یا از دشمن
میترسد و فرار میکند، ولی اگر بمبارزهي با اینکه میل و احساس نفسانی ورزیده شد در هیچ پیش آمدي نمیلغزد و شیطان و
[ 393 [ صفحه 249 - 41 -قرآن- 371 - قوّهي عاملهي بدي و حرمان و نابودي بر او مسلّط نخواهد شد. -قرآن- 13
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 156 تا 158
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخوانِهِم إِذا ضَ رَبُوا فِی الَأرض أَو کانُوا غُ  زي لَو کانُوا عِندَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا
لِیَجعَلَ اللّه ذلِکَ حَسرَةً فِی قُلُوبِهِم وَ اللّه یُحیِی وَ یُمِیت وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ [ 156 ] وَ لَئِن قُتِلتُم فِی سَبِیل اللّه أَو مُتُّم لَمَغفِرَةٌ مِنَ اللّهِ
مشتق از مصدر « ضَ رَبُوا » : 492 معنی لغات - وَ رَحمَ ۀٌ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُونَ [ 157 ] وَ لَئِن مُتُّم أَو قُتِلتُم لَإِلَی اللّه تُحشَرُونَ [ 158 ] -قرآن- 1
- گفته شود بمعنی بسفر رفتن است. ابو الفتوح نوشته است: چنان که ما میگوئیم: -قرآن- 13 «ِ فِی الَأرض » ضرب که اگر با جملهي
از مصدر موت « متّم » . جمع غازي بمعنی بجنگ رونده و جنگ کننده و جنگجو « غزّي » .[ 85 [ما آن راه بکوفتیم - -23 قرآن- 70
از مصدر حشر بمعنی جمع کردن، از وطن بیرون کردن. ترجمه: 156 اي مؤمنین چو کافران نباشید که « تحشرون » . بمعنی مردن
گویند: آن برادران ما که با مسلمانان بسفر رفتند و آنها که بجنگ رفتند اگر نزد ما بودند نه مرده بودند و کشته نمیشدند [اینکه
گونه سخن] افسوسی است که خدا در دلشان [براي کفرشان] نهاده چونکه او زنده میکند و میبرد و آنچه میکنید میبیند. 157
و البتّه اگر براه خدا کشته شوید یا بمیرید آمرزش و مهر خدا بهتر است از آنچه ایشان براي خود فراهم میکنند. 158 چه اگر بمیرید
156 طبري: سدّي و مجاهد گفتهاند: مقصود عبد اللّه بن « کَالَّذِینَ کَفَرُوا » : یا کشته شوید به پیشگاه حق فراهم شوید. سخن مفسرّین
38 إبن اسحاق گفته است: مقصود کلیّهي منافقین است. امام فخر: بعضی گفتهاند: ممکن است - ابی و یاران او هستند. -قرآن- 15
156 ابو الفتوح: مقصود برادرهاي نسبی و یا دینی است که همکیشان آنها « لِإِخوانِهِم » [ مقصود کلیّهي کافران باشند. [ صفحه 250
16 فخر: ممکن است مقصود آن باشد که منافقین با یکدیگر اینکه سخن را میگفتند نسبت بآنهائی که رفته بودند - باشند. -قرآن- 1
و ممکن است مقصود اینکه باشد که اینکه سخن منافقین بسبت به برادرها و منسوبین خودشان بود که مسلمان شده بودند و رفته و
إِذا ضَرَبُوا فِی الَأرض أَو کانُوا غُ  زي لَو » . کشته شده بودند. و یا غیر مسلمان بودند و براي استفاده و غنیمت رفته و کشته شده بودند
اینکه باشد: آنها که با پیغمبر بجنگ رفته و کشته « لَو کانُوا عِندَنا » : 156 ممکن است مقصود از جملهي « کانُوا عِندَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا
که «ِ إِذا ضَرَبُوا فِی الَأرض » شدند اگر نزد ما میماندند و با آن حضرت موافقت نمیکردند کشته نمیشدند لیکن نسبت بجملهي اوّل
بمعنی مسافرت است معلوم نیست مقصود چی است! مگر بگفتهي امام فخر: مقصود آن باشد که منافقین گمان میکردند که اگر
صفحه 118 از 201
لِیَجعَلَ اللّه ذلِکَ » 347- 150 -قرآن- 318 - 93 -قرآن- 130 - بمسافرت دور یا بجنگ نروند مرگ گریبانگیرشان نمیشود. -قرآن- 1
156 طبري: یعنی: اینکه سخنان منافقین نتیجهاش ایجاد اندوه و افسوس در دلهاي خودشان بود چون مؤمنین گوش فرا ندادند « حَسرَةً
36 ابو الفتوح: یعنی شما مسلمانان مانند کافران اینطور فکر نکنید و اینجور سخنان نگوئید تا - و رفتند و بهره بردند. -قرآن- 1
خداوند اینکه فکر و گفتار را موجب حسرت در دل آنها قرار دهد نه در دل شما. فخر: ممکن است مقصود از حسرت دل کافران
آن باشد که چون خویشاوندان مقتولین اینکه جملات را بشنوند، با خود میگویند: اي کاش ما آنها را نمیگذاشتیم بروند و کشته
شوند و البتّه ما موجب کشتن و مرگ آنها شدیم که جلوگیرشان نشدیم معلوم است که اینطور فکر حسرت است و افسوس، و نیز
ممکن است مقصود از حسرت دل- هاي منافقین آن باشد که چون اینگونه سخن با مردمان ضعیف و زود باور گفتند و آنها هم از
جنگ تخلّف کردند، محرومیّت از غنیمت و سعادت موجب حسرت آنها [ صفحه 251 ] میشود. و چندین جهت دیگر هم نقل
156 جملهي تعملون با یا و تا هر دو قرائت شده است، و در نتیجهي معنی تفاوتی نیست چون « وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ بَصِ یرٌ » . کرده است
بقرائت اول و صیغهي غایب معنی چنین است: شما مثل آنها نباشید که کارشان را خدا میداند، و بقرائت دوّم و صیغهي مخاطب
157 در اینکه جمله نیز دو « أَو مُتُّم » 38- معنی چنین است: شما مثل آنها نباشید و گر نه خدا از کارتان خبردار خواهد شد. -قرآن- 1
14 سخن ما: 1- آیت اوّل جلوگیر از دو اندیشهي - قرائت نقل شده است با کسر میم و ضم آن و در معنی تفاوت نمیکند. -قرآن- 1
غلط است: یکی فکر محال و دیگر تأسف بر گذشته چون تصوّر اینکه اگر کسی از خانهاش بیرون نرود و نزد خویش و خانوادهاش
بماند از مرگ محفوظ است اندیشهاي است غلط زیرا حزم و احتیاط در مواظبت از خطر است که از آنچه براي عموم خطرناك
است باید احتراز کرد اما حوادث و اتّفاقات غیر منتظر باختیار کسی نیست و خودداري از کارهاي ضروري حیاتی وسیلهي جلوگیري
از آنها نیست پس تأسف بر جلوگیري از اینگونه حوادث آنهم پس از گذشتن اندیشهاي است بیخردانه که نباید انسان مغز و
اعصاب خود را باین افکار خسته و فرسوده نماید. 2- آیت آخر دلداري است و امیدواري و نشان دادن یک حقیقت که شما
یعنی « لَإِلَی اللّه تُحشَرُونَ » : مسلمین اندیشهي بد نکنید زیرا مرگ در جنگ یا بستر نتیجهاش وصول بحق و حقیقت است. 3- جملهي
همه را بسوي خدا جمع میکنند و چون سوي خدا یعنی ارتباط بقدرت بیآغاز و انجام پس در مرگ و حیات تفاوتی نیست و در
44 اوّل اینکه انسان چون - هر صورت جزء آن قدرت و فراهم شدههاي آن هستیم، لیکن دو مطلب قابل توجّه است: -قرآن- 14
بواسطهي نیروي اراده و فکر با دیگر موجودات تفاوت [ صفحه 252 ] د رابطهي مخصوص با آن قدرت براي او هست که براي دیگر
موجودات نیست و همان رابطهي مخصوص موجب بقاء او است که هرگز فانی نمیشود، و معاد انسان وابسته بهمین رابطه است زیرا
فقطّ موادّي هستند که از قدرت پیدا شدهاند و البتّه از آن قدرت هم جدا نیستند و پس از آنکه از اینکه «12» موجودات دیگر
صورت خارج شدند بهزاران صورتهاي دیگر تجزیه و ترکیب میشوند، امّا انسان طوري پیدا شده است که از آن قدرت فکر و اراده
باو عنایت شده است و اینکه خاصیّتش قابل نابودي و زوال نیست و با اینکه مثل دیگران از صورت خود خارج و بهزاران صورت
تبدیل میشود اینکه رابطهي مخصوص که فکر و اراده است قابل تجزیه و تبدیل نیست.فقطّ موادّي هستند که از قدرت پیدا شدهاند
و البتّه از آن قدرت هم جدا نیستند و پس از آنکه از اینکه صورت خارج شدند بهزاران صورتهاي دیگر تجزیه و ترکیب میشوند،
امّا انسان طوري پیدا شده است که از آن قدرت فکر و اراده باو عنایت شده است و اینکه خاصیّتش قابل نابودي و زوال نیست و با
اینکه مثل دیگران از صورت خود خارج و بهزاران صورت تبدیل میشود اینکه رابطهي مخصوص که فکر و اراده است قابل تجزیه
221 مطلب دوّم آنکه: معنی اینکه جمله را با توجّه بمطلب اوّل چنین میفهمیم که چون شما مسلمین - و تبدیل نیست. -پاورقی- 219
علاوه بر رابطهي مادي که با خداوند دارید بواسطهي ایمان رابطهي معنوي هم براي خود ایجاد کردهاید. حشر و فراهم شدن شما
بسوي خدا با دیگران تفاوت دارد که آنها بموجب نهاد و طبیعت اصلی مربوط هستند و لیکن شما علاوه بر طبیعت بارادهي خود هم
بآن جا مربوط شدهاید پس خود بسنجید ارزش حشر خود را با دیگران، که آنها اجنبی و بیگانه هستند و شما اهل آن هستید مانند
صفحه 119 از 201
دو دسته که بجائی وارد شوند یکی با سابقه و دوست و دیگري ناشناس که قابل نیست در آینده بآن جا آشنا شود. بدیهی است
سعادت و بهرهمندي براي دستهي اوّل است و محرومیّت و سرگردانی براي دستهي دوم چه خوب گفته است صفیعلیشاه در خطاب
[ بدستهي اوّل: جان عاریت یکی دادي بدوست || چون بر او وارد شوي جان تو او است [ صفحه 253
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 159 تا 160
فَبِما رَحمَۀٍ مِنَ اللّه لِنتَ لَهُم وَ لَو کُنتَ فَ  ظا غَلِیظَ القَلب لانفَضُّوا مِن حَولِکَ فَاعف عَنهُم وَ استَغفِر لَهُم وَ شاوِرهُم فِی الَأمرِ فَإِذا عَزَمتَ
فَتَوَکَّل عَلَی اللّه إِن اللّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلِینَ [ 159 ] إِن یَنصُ رکُم اللّه فَلا غالِبَ لَکُم وَ إِن یَخذُلکُم فَمَن ذَا الَّذِي یَنصُ رُکُم مِن بَعدِه وَ عَلَی
درشت، بدجو، « فظّ » . از مصدر لین و لیان بمعنی نرمی و ملایم بودن « لنت » : 421 معنی لغات - اللّه فَلیَتَوَکَّل المُؤمِنُونَ [ 160 ] -قرآن- 1
از فض بر وزن فعل بفتح فاء بمعنی شکستن چیزي که پارههاي آن پراکنده بشود. ترجمه: 159 اي محمّد از مهر « لانفضّوا » . سخت
خدا بود که تو براي اینکه مردم نرم دل شدي و اگر درشتخو و سخت دل بودي همانا ز پیرامون تو پراکنده میشدند پس تو از آنها
در گذر [و سستیشان در جنگ ببخش] و آمرزش آنان بخواه و با ایشان در کار مشورت کن و چون آهنگ کاري کردي خداي را
پشتیبان خود بدان [و دو دل مباش] که خدا مردم با توکّل را دوست بدارد. 160 چه اگر خدا یاريتان کند کس بر شما چیره نباشد
و اگر او بیچارهتان کند جز او که باشد که یاري شما کند! راستی بایستی که مؤمنین خداي را پشتیبان خود بگیرند و بس. سخن
51 اشاره در اینکه آنست که از دو بیرون نیست یا تو - 159 ابو الفتوح نوشته است: -قرآن- 15 « فَاعف عَنهُم وَ استَغفِر لَهُم » : مفسّرین
-138- قرآن- 121 - .« وَ استَغفِر لَهُم » و اگر مرا آزارند، تو شفیع باش « فَاعف عَنهُم » را آزارند یا مرا اگر تو را میآزارند من شفیعم
193 مجمع: جملهي اوّل یعنی: بگذر از آنچه میان تو و ایشان بوده است. جملهي دوّم یعنی: آمرزش بخواه در برابر - قرآن- 173
آنچه میان من و ایشان بوده است. و بعضی گفتهاند: یعنی در گذر از فرارشان بروز احد و آمرزش اینکه گناهشان بخواه. [ صفحه
254 ] فخر: بآیات دیگر تصریح شده است که فرار از جنگ گناه کبیره است و معنی اینکه جمله آن است که خدا اینکه گناه را
159 طبري: قتاده و ربیع گفتهاند: با اینکه بهترین راه « وَ شاوِرهُم » . بخشیده است پس معلوم میشود گناهان کبیره قابل بخشش است
15- کارها بپیغمبر [ص] الهام میشده است، براي خوشدلی مسلمین امر شده است که در کارها با آنها مشورت کند. -قرآن- 1
سفیان بن عیینه گفته است: امر بمشورت با مسلمین براي آن است که سرمشق آنها باشد و پس از فوت پیغمبر [ص] سنّت او را
تعقیب کنند و کارها را با مشورت انجام دهند چنانکه در آیت دیگر مؤمنین ستایش شدهاند به اینکه که کارهاشان با مشورت انجام
339 مجمع البیان: دو جهت دیگر هم نقل شده است: 1- براي نمودار - میشود باین جمله: [وَ أَمرُهُم شُوري بَینَهُم]. -قرآن- 308
شدن مردم خیرخواه از بدخواه. 2- ابو علی جبائی گفته است: مقصود در کارهاي مادّي و نقشههاي جنگ و رفتار با دشمن است.
ابو الفتوح: و با وحی آسمان او را با مشورت حاجت نبود، بعضی گفتند: مراد مشورت است در آنچه باو وحی نمیرسد، زیرا عبد
اللّه عبّاس قرائت کرده است: [و شاورهم فی بعض الامر]. کلبی گفته است: چون مردم بکار جنگ بینا بودند مقصود مشورت در آن
کارها است، مقاتل گفته است: بزرگان عرب را ناگوار بود که در کارها با آنها مشورت نشود، براي جلب خاطر آنها اینکه دستور
صادر شده است. و هم ابو الفتوح: گفتار پیغمبر است که هیچکس با مشورت بدبخت نمیشود و هیچکس با استبداد و خودسري
خوشبخت نخواهد شد. و نیز آن حضرت فرمود: چون فرماندهان خوب داشته باشید و سرمایهدارهاتان بلند همت و بخشنده باشند و
کارهاي خود را با مشورت انجام دهید، زندگی بر شما خوش است، و اگر حکومت به [ صفحه 255 ] دست بدان افتاد و
سرمایهدارها پست و بخیل بودند، و کارها بیمشورت و خودسرانه انجام شد، گور براي شما از زندگی بهتر است و فرمود:
[المستشار مؤتمن و المستشیر معان] کسیکه با او رأي میزنند باید امین و درستکار باشد، و آن را که مشورت میکند کمک نمائید
و براي او رأي خوب بدهید. و زمخشري در مدح شخصی ملقّب به مؤتمن الملک گفته است. امتحنوه فکان مؤتمنا || ثم استشاروه
صفحه 120 از 201
بعد ما امتحنوا ثم دعوه فصار مؤتمنا || للملک و المستشار مؤتمن مثنوي در حکایت شیر و خرگوش گفته است: مشورت ادراك و
فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل- تا » هشیاري دهد || عقلها مر عقل را یاري دهد گفت پیغمبر بکن اي رأي زن || مشورت کالمستشار مؤتمن
159 طبري: یعنی بر آن کار که از جانب ما بر تو معیّن شد اقدام کن، خواه موافق رأي یارانت باشد یا مخالف آنها که خدا « آخر
29 مجمع: یعنی بر آن - دوست دارد آنها را که تسلیم بحکم او هستند چه موافق میلشان باشد یا برخلاف خواسته هاشان. -قرآن- 1
بضم تا بصیغهي متکلّم قرائت فرموده « عزمت » کار که دلبستگی و آهنگ آن کردي. و از حضرت امام صادق روایت کردهاند که
است یعنی چون ما راهنمائی کردیم تو را و وسائل در اختیارت گذاردیم تکیه و اطمینانت بخدا باشد. ابو الفتوح نوشته است: سهل
بن عبد اللّه گفته است: توکّل آن است که آدمی خود را در مقام تسلیم مانندهي مرده بداند در جلو غسّال که هر طور میخواهد او
را میگرداند. ابو تراب بخشی گفت: توکّل آن باشد که بنده را سکون بخداي خود باشد. إبن الفرجی گفت: قناعت باشد بروزي
روز، و سخن فردا پس پشت انداختن. ابو علی رودباري گفت: توکّل سه درجه دارد: اوّل- چون بدهندش [ صفحه 256 ] شاکر باشد
و چون ندهندش صابر باشد. دوّم- دادن و ندادن در نزد او تفاوت نکند، سوّم- چون باو دهند شاکر باشد که داند صلاح او در آن
است. ثوري گفت: توکّل آن باشد که تدبیر خود با او گذاري تا او وکیلت باشد. طاووس یمانی گفت: اعرابی را دیدم در مکه
براحلهاي نشسته بساز تمام [یعنی با تمام لوازم مسافرت] به در مسجد الحرام رسید فرود آمد و راحله بخوابانید و سر سوي آسمان
کرد و گفت: بار خدایا اینکه راحله و آنچه در وي است در ضمان تو است تا من بیرون آیم با من سپاري، و در مسجد رفت چون
بیرون آمد راحلهي او برده بودند، سر سوي آسمان کرد و گفت: بار خدایا اینکه دزد چیزي از من ندزدید، بلکه از تو دزدید،
گفت: نگاه کردم از سر کوه ابو قبیس مردي را دیدم که میآمد زمام ناقهي اعرابی بدست چپ گرفته و دست راست بریده و در
گردن افکنده اعرابی را گفت: بستان راحلهات با هر چه بر او بود، ما او را گفتیم: قصّهي تو چون بود! گفت اینکه راحله بردم چون
بسر کوه رسیدم سواري برآمد بر اسب اشهب نشسته و مرا گفت اي دزد دست راست بیرون کن، من دست بیرون کردم، دست من
بسنگی نهاد و بسنگی دیگر جدا کرد و در گردن من افکند، و گفت: برو هم اینکه ساعت راحله باعرابی سپار، من بیامدم و راحله
باز آوردم. و رسول علیه السّلام گفت: [لو توکّلتم علی اللّه حق توکّله لرزقکم کما یرزق الطّیر تغدو خماصا و تروح بطانا]. اگر
آنطور که شایسته هست بر خدا توکّل کنید، چنان شما را روزي دهد که مرغان را، چه آنها صبح با حوصلهي تهی از آشیان بلند
میشوند و شام با حوصلههاي پر بر آشیان خود مینشینند. کشف الاسرار: استاد ابو علی دقّان گفت: توکّل را سه رتبت است: اوّل
توکّل پس تسلیم، سوّم تفویض، توکّل هدایت است تسلیم وساطت و تفویض نهایت. توکّل صفت عوام است تسلیم صفت خواصّ
تفویض صفت خاص الخاص:ّ او که با توکّل است طالب عطاء است او که با تسلیم است منتظر لقاء است، و او که با تفویض است
در مجمع روح و ریحان آسودهي رضا است. [ صفحه 257 ] در تفسیر عبده اینکه حدیث را از چند نفر محدّثین مثل امام احمد و إبن
ماجه و غیره نقل کرده است که آن را صحیح شمردهاند و گفتهاند یعنی مردم مانند پرندگان باشند که صبح پی روزي میروند و
شب سیر شده برمیگردند، و نفرموده است که مرغان در لانهشان بمانند و سیر شوند. سخن ما: 1- استفادهي از عقل و فکر دیگران
یکی از وسائل اولیّهي تمدّن انسان است، یک نفر که ابتکار یا اختراع میکند و یا از راهی میرود و از طریقی کاري انجام میدهد
و دیگران از او تقلید میکنند یا سرمشق میگیرند و بتدریج همگانی میشود اینکه هم در نتیجه، با مشورت یکی است زیرا تفاوتی
نیست که اوّل از کسی رأي بخواهند و او راهنمائی کند و بآن رفتار شود، یا بینند که بآن روش عمل میکند، از او نپرسند و بروش
او عمل کنند، پس استفادهي از فکر دیگري یا بپرسیدن و عمل کردن است یا بدیدن و پیروي کردن، دین اسلام هم که احکامش
بموازات غرایز و تمایلات نفسانیّات انسانی معیّن شده است از اینکه اصل مهم حیات اجتماعی برکنار نبوده است و ساکت یا بینیاز
نمانده است شخص پیغمبر هم با آنکه باو وحی و الهام میشده است از اینکه احتیاج طبیعی مستغنی نبوده است، و البّته آنچه را
دیگران لیاقت فهمش را نداشتند و مختص بوحی بوده است همه چشم و گوش بسته اطاعت می- کردهاند و غیر آنچه مربوط بوحی
صفحه 121 از 201
است که پیغمبر [ص] هم جز در موقع مقتضی نمیتواند بفهمد مانند بقیّهي کارهاي زندگی با مشورت انجام میشده است، و
احتیاج به استدلال بر اینکه مطلب نیست که پیغمبر در کارهاي زندگی با همان اصول و وسائل عمومی رفتار میکرده است و
وسیلهي خاص براي کارهاي خود نداشته است و استفاده از فکر و عمل دیگران هم یکی از لوازم اصلی زندگی است، چنانکه در
تفسیر عبده نقل شده است: در مسافرت براي جنگ بدر پیغمبر در منزلی فرود آمد حباب بن منذر بن جموح عرض کرد: خدا
بوسیلهي وحی اینجا را براي شما معین فرمود که همه یک قدم پس و پیش نگذاریم و اگر از نظر نقشهي جنگی و مصالح روز و
معارضهي با دشمن است اینجا مصلحت نیست و مردم را کوچ بده تا بآن جا که مقتضی [ صفحه 258 ] است و بآب نزدیکتر هستیم
منزل کنیم. پیغمبر [ص] هم پذیرفت. پس نتیجه آن است که مقصود از جملهي [وَ شاوِرهُم فِی الأَمرِ] راهنمائی پیغمبر است و
مسلمین که در کارشان از فکر یکدیگر استمداد و استفاده کنند و در نظر آنها آن روز و امروز هم در نظر ما واضح است که آنچه
فهمانده شده است آنچه « الامر » در قرآن است و وحی به پیغمبر شده است قابل تردید و اظهار نظر نیست و در اینکه جمله با کلمهي
2- مسئلهي توکّل که حکایاتی هم بمناسبت آن نقل 142- مربوط بخود شما است نه آنچه از قرآن و وحی است. -قرآن- 115
کردیم نه مقصود بیکار نشستن و وسائل از دست نهادن است زیرا: توکّل سپردن و واگذار کردن کار است بدیگري و انسان پس از
ایمان بیک قدرت بیآغاز و انجام ناچار در برابر آن تسلیم و سر سپرده است و در هر کجا که نام توکّل برده شده است مقصود
کمال ایمان است که هر چه ایمان قويتر است تسلیم بیشتر است و مناسب با همان ایمان انجام وظائف و جنبشهاي زندگی بیشتر
است. و در حقیقت توکّل بر خدا غیر از توکّل بر مردم و دیگر چیزها است زیرا خدا که ما فقطّ از او قدرت را میدانیم و بس بانسان
هم از آن بهرهاي داده است که با قدرت فکري و عضلات و پارههاي بدن خود کار انجام میدهد پس توکّل بر خدا یعنی اطمینان
بهمان قدرت که خدا به انسان داده است و اینکه خود بالاترین شخصیّت و وسیلهي پیشرفت است براي انسان. مثنوي در حکایت
شیر و نخجیر گفته است: گفت آري گر توکّل رهبر است || اینکه سبب هم سنّت پیغمبر است گفت پیغمبر به آواز بلند || با توکل
زانوي اشتر ببند رمز الکاسب حبیب اللّه شنو || از توکل در سبب غافل مشو رو توکّل کن تو با کسب اي عمو || جهد میکن کسب
میکن مو بمو جهد کن جهدي نما تا وارهی || ور تو از جهدش بمانی ابلهی صفیعلیشاه در تفسیر اینکه آیه گفته است: عزم چون
کردي توکّل کن بحق || بی توکّل نیست عزمی بر نسق [ صفحه 259 ] گر بعزمت هست عیبی در امور || آن توکّل، زو برد عیب و
قصور
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 161 تا 164
وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُل وَ مَن یَغلُل یَأت بِما غَل یَومَ القِیامَۀِ ثُم تُوَفّی کُلُّ نَفس ما کَسَ بَت وَ هُم لا یُظلَمُونَ [ 161 ] أَ فَمَن اتَّبَعَ رِضوانَ اللّهِ
کَمَن باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه وَ مَأواه جَهَنَّم وَ بِئسَ المَصِ یرُ [ 162 ] هُم دَرَجات عِندَ اللّه وَ اللّه بَصِ یرٌ بِما یَعمَلُونَ [ 163 ] لَقَد مَن اللّه عَلَی
المُؤمِنِینَ إِذ بَعَثَ فِیهِم رَسُولًا مِن أَنفُسِهِم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم الکِتابَ وَ الحِکمَۀَ وَ إِن کانُوا مِن قَبل لَفِی ضَلال مُبِینٍ
از مصدر غل بر وزن فعل بفتح فاء بمعنی داخل شدن و داخل کردن و بطور پوشیده و «ّ یغل » : 582 معنی لغات - 164 ] -قرآن- 1 ]
از مصدر « باء » . سري برداشتن و مخفیانه بکالا و جنس مخلوط کردن و از مصدر غلول بر وزن فعول بضم فاء، یعنی: خیانت کردن
از مصدر من و منّه بر وزن فعل بفتح فاء و «ّ من » . خشم « سخط » . بوأ بر وزن فعل بفتح فاء بمعنی برگشتن و اقرار کردن بحق یا گناه
فعله بکسر فاء بخشش کردن بیرنج و تعب شمردن و بیاد آوردن نعمتها و احسانها و بمعنی ضعیف کردن و نیروي کسی را بردن.
از مصدر تلاوه بمعنی خواندن کتاب و نامه و از مصدر تلو بر وزن فعول بضم فاء بمعنی پیروي کردن، رها کردن، خوار « یتلوا »
کردن. جهت نزول آیه: اسباب النّزول سیوطی از إبن عبّاس: روز جنگ بدر یک قدیفهي قرمز گم شد، مردم گفتند: شاید پیغمبر
[ص] آن را بخود اختصاص داده است، اینکه آیه نازل شد، در مجمع البیان چند جهت دیگر هم نقل کرده است که همهي آنها در
صفحه 122 از 201
غنیمتهاي جنگ است. که مردم گمان میکردند پیغمبر در آنها اعمال نظر [ صفحه 260 ] خاص میکند و یا خود مردم تصرّف
میکردند، آیت اوّل براي جلوگیري از اینکه جور فکر و عمل نازل شده است، و هم مجمع البیان نقل کرده است چون عدّهاي از
274- همراهی با پیغمبر [ص] براي جنگ در احد خودداري کردند آیت 162 [أَ فَمَن اتَّبَعَ] براي معرّفی مردم نازل شد. -قرآن- 252
ترجمه: 161 نه شایسته بود که پیغمبري نادرستی کند و آنکه نادرستی کند برستاخیز او را با آنچه بنادرستی برده بیاورند و مزد هر
کس آنچه کرده بسنگ پر دهند که بر کس ستم نشود. 162 مگر شود آنکه بدنبال کار خدا پسند رفت بمانند آن باشد که با خشم
خدا به پیشگاه او باز گردد و جایگاه او دوزخ بود که بد سر انجامی است آن، 163 البتّه که مردم را به پیشگاه [فراخور کارشان]
پایهها باشد که او بآنچه کنند بینا بود. 164 همانا خدا بخششی بمؤمنین کرد که پیغامبري از خود- شان در میانشان نمودار کرد
آیات او و نشانههاي توحید برايشان بخواند و از پلیدي پاکیزهشان کند و قرآن و حکمت آموزدشان با آنکه زان پیش بآشکار
161 طبري: ضحّاك گفته است: یعنی نباید پیغمبر در پخش غنائم جنگی تبعیض «َّ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُل » : گمراه بودند. سخن مفسّرین
50 إبن اسحاق گفته است: یعنی نباید پیغمبر از طمع یا ترس چیزي از آنچه را - کند و باید بمیان همه برابر بخش کند. -قرآن- 15
خدا باو وحی و امر کرده است پنهان کند و بملّت خود خیانت کند. و بیشتر مردم مدینه و کوفه [یغل بضم یا و فتح غین بصیغهي
مجهول قرائت کردهاند] و باین قرائت معنی چنین است: شایسته نیست بمقام نبوّت که باو خیانت کنند و او را گول بزنند. و روایت
کردهاند که عدّهاي از اصحاب پیغمبر روز بدر بآن حضرت خیانت کردند اینکه آیه براي عمل آنها نازل شده است. مجمع البیان:
یعنی نبوّت با خیانت سازگار نیست و اختصاص اسم پیغمبر با اینکه خیانت نسبت بهمه کس زشت است بواسطهي آن است که چون
بر او که اختیار [ صفحه 261 ] دار است جایز نباشد از دیگران قبیحتر خواهد بود. ابو الفتوح: جماعتی از بزرگان عرب طمع داشتند
که در غنیمت بهرهي بیشتر داشته باشید، آیه براي جلوگیري از طمع آنها نازل شد. و جماعتی از بتپرستها گفتند: خوب است
محمّد در دین خود مسامحه کند و خدایان ما را به بد یاد نکند، اینکه آیه نازل شد که آنچه شما از او میخواهید خیانت است و
ناروا. و مفضّل گفت: معنی آیه آن است که: غلول و خیانت در او نگنجد، و بر او روا نباشد و بر او گمان نبرند، و بر قرائت دوّم که
بضم یاء و فتح غین است دو معنی میشود: 1- کسی نباید به پیغمبر خیانت کند. 2- از مصدر اغلال باشد بمعنی نسبت بخیانت کردن
161 طبري: چندین حدیث نقل است که «َّ یَأت بِما غَل » . و معنی آن است که روا نیست بر کسی که به پیغمبر نسبت خیانت بدهد
پیغمبر [ص] به مأمورین جمعآوري زکات یادآوري میفرمود و هم در خطبه که مواظب باشید شتري یا اسب و گاوي بخیانت نبرید
که آنرا بر گردن شما سوار کرده روز قیامت حاضرتان مینمایند و صداي آن حیوان بلند خواهد بود و شما از من کومک
میخواهید و من جواب میدهم: با اینکه وظیفهي شما را معیّن کردم و ابلاغ نمودم، چرا خیانت کردید امروز من قدرت و اختیاري
21 ابو الفتوح نوشته است: زید بن خالد روایت کرد: مردي از جملهي اصحاب رسول فرمان یافت روز خیبر، - ندارم. -قرآن- 1
بیامدند و گفتند یا رسول اللّه بر اینکه نماز کن، گفت: من نماز نمیکنم بر او شما نماز بکنید گفتند: یا رسول اللّه چه کرده است!
گفت: خیانت کرده است. متاع او بجستند، مهرکی بود در میان متاع او از آن اهل خیبر که دو درهم نه ارزید. مجمع: روایت شده
است که پیغمبر [ص] میفرمود آواز کنند در قشون که نخ و سوزنی هم که از غنیمت بدست آوردهاید بیاورید که خیانت ننگ
است و در قیامت موجب [ صفحه 262 ] گرفتاري. مردي یک پیچک رشتهي موي آورد که اینکه را من برداشتم تا روکش جهاز
شترم را بآن بدوزم، پیغمبر [ص] فرمود: آنچه سهم من از اینکه رشته است بتو بخشیدم او عرض کرد: اگر کار باین درجه است من
40 آنکه خیانت نکرده و - 162 طبري: بعضی اهل تأویل گفتهاند: یعنی: -قرآن- 1 «ِ أَ فَمَن اتَّبَعَ رِضوانَ اللّه » . را بآن نیازي نیست
برضاي خدا رفته است مساوي نیست با آنکه بخیانت و خشم خدا تن داده است. إبن اسحاق گفته است: یعنی آنکه رضاي خدا را
هُم » . برضا و خشم مردم برتري دهد برابر نیست با آنکه خشم خدا را بخود هموار کند براي دل مردم و خشم و خوشنودي آنها
163 طبري: بعضی گفتهاند: یعنی مردم مختلف درجه و پایه هستند در نزد خدا، و بعضی گفتهاند: یعنی براي مردم درجاتی «ٌ دَرَجات
صفحه 123 از 201
164 ابو الفتوح: اهل علم بانساب گفتند: هیچ قبیلهاي نیست از عرب مگر که « رَسُولًا مِن أَنفُسِهِم » 17- است نزد خداوند. -قرآن- 1
28 و - نسبت پیغمبر بآنها میرسد مگر بنی ثعلب که ارتباطی با نسب پیغمبر ندارند، و آنها دلبستگی بدین مسیح دارند. -قرآن- 1
بعضی دیگر گفتند: مقصود جملهي مؤمنان است، و معنی [مِن أَنفُسِهِم] آن است که در جزء اینها بود بایمان و مهربانی و به نسبت و
75 مجمع: اختصاص منّت بمؤمنین براي آن است که آنها بهتر و بیشتر از وجود پیغمبر [ص] استفاده - خویشاوندي. -قرآن- 57
میکنند، تا مخالفین، و معنی من انفسهم آن است که آنها نسب و زبان و سوابق او را میدانستند و مطلع بودند که او بیسواد بوده
است و آنچه میگوید از جانب خدا است که باید از او اطاعت کنند. فخر: ارتباط اینکه آیه را بسابق چند جهت نوشته است: یکی
آنکه چون پیغمبر از خودتان بود که مردمانی پست و ناچیز هستید و او داراي چنین مقام است پس نسبت خیانت باو بالاترین زشتیها
164 طبري: یعنی پاك میکند آنها را از گناهان بوسیلهي « یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم الکِتابَ وَ الحِکمَ ۀَ » [ و ستمها است. [ صفحه 263
راهنمائی بوظائفی که اطاعت میکنند و انجام میدهند، و قرآن بآنها میآموزد و تأویل و معانی آن را برايشان میگوید، و سنّت و
164 تنویر المقباس فیروز «ٍ وَ إِن کانُوا مِن قَبل لَفِی ضَ لال » 56- روش پسندیده که خدا باو الهام میکند بایشان میآموزد. -قرآن- 1
100 تفسیر قاضی: - 44 -قرآن- 85 - مقصود اینکه معنی است: و همانا آنها زین پیش گمراه بودند. -قرآن- 1 « وَ قَد کانُوا » آبادي: یعنی
یعنی برگشت با خشم « باءَ بِسَخَطٍ الخ » : یعنی اینکه قضیه معلوم است که آنها قبل از پیغمبر گمراه بودند سخن ما: 1- از جملهي
میتوان نظر صدر المتألّهین را استفاده کرد که در پیدایش نفس و روان آدمی معتقد بکینونت عقلی شده است یعنی بمقتضاي علم و
ارادهي ازلی خداوندي روان آدمی پیش از پیداشدن بدن او کون عقلی داشته است یعنی با همین مشخّصات فردي در عالم عقول
که برتر از مادّه و زمان است بوجود عقلی موجود بوده است و دمیده شدن روح ببدن یعنی وابستگی همین موجود بوجود عقلی
ببدن مادّي که بدن بوسیلهي آن رشد میکند و بکمال مادّي میرسد و آن موجود عقلی بوسیلهي بدن موجودي وا- بسته ببدن
میشود و کارهاي مادي انجام میدهد. پس چون برگشتن تصوّر ندارد مگر موجودي باشد مشخّص که از عالم دیگر آمده باشد و
اکنون برمیگردد و چون آنکه آمده است به اینکه گونه نبوده است پس موجودي عقلی بوده است که بعالم مادّي آمده است و
بکمالات مادّي و عقلی رسیده است و اکنون برمیگردد با رضوان حق و یا نرسیده بکمال عقلی با سخط حس برمیگردد. -قرآن-
«ٍ وَ إِن کانُوا مِن قَبل لَفِی ضَ لال » : -2 آیت آخر آن مردم را که از تعلیم و تربیت سابقه نداشتند بخصوص با جملهي آخر 132-118
متوجّه میکند بارزش آن که آنها و دیگران باین مسئلهي حیاتی متوجّه باشند، و پیغمبر را مانند رئیس قبیله و نظیر ابو سفیان ندانند
که یکنفر جنگجو است و روش تازه براي اینکه کار انتخاب کرده است، بلکه باساس آدمیّت آنها را رهبري میکند که اوّل پاکی از
139 [ صفحه 264 ] کتاب و آنگاه حکمت و پند بروشهاي پسندیده است. 3- در اوّل گفته شده - هر بدي و دوّم تعلیم -قرآن- 96
است که آیات را میخواند، بعد گفته شده است که کتاب را بمردم میآموزد، اگرچه اینجور جملهها در سورهي بقره هم گذشته
است و ملّا سلطان در بیان السّ عادة و امام فخر گفتهاند: مقصود از تلاوت آیات ابلاغ وحی است، و مقصود از تعلیم کتاب یاد دادن
تأویل قرآن و ظواهر شرع است. لیکن شاید مقصود از جملهي اوّل کلیّهي راهنمائیهاي پیغمبر [ص] است، یعنی تلاوت آیات بر
شمردن نعمتهاي خدا است و نشانههاي توحید و راههاي سعادت انسان که مرتّب پیغمبر [ص] بمردم راهنمائی میکرد، و مقصود از
تعلیم کتاب یاد دادن قرآن است بآنها.